داستان شنیدنی و طنز مادر شوهر و عروس خل و چل!
داستان مادر شوهر و عروس خل و چل: هر داستانی که می خوانیم، یک پیام اخلاقی و آموزشی برای ما دارد. این پیام ها و توجه و عمل به آنها می تواند زندگی بهتری برای ما و اطرافیانم را تضمین کند. چرا که هیچگاه در این داستان ها شر و بدی پیروز نیست. آنچه که همواره موفق است نیکی و صداقت است. چشمک امروز نیز با شماست با یک داستان زیبای دیگر. داستان مادر شوهر و عروس خل و چل.
شاید بپسندید: داستان دختر زیرک و پیرمرد رباخوار، داستانی آموزنده و شنیدنی!
داستان مادر شوهر و عروس خل و چل
داستان مادر شوهر و عروس خل و چل: يک مادر شوهر و عروسى بودند که کمى خل بودند. يک روز مادر شوهر به عروسش گفت: پاشو برو از کندو آرد بيار تا خمير کنيم و نان بپزيم، عروس رفت توى انبار، پاش گرفت به يک کاسه را شکست. بزى که توى حياط دم در انبار بود بعبع کرد، عروس روى دست و پاى بزه افتاد و بنا کرد به گريه و زارى کردن که تو را به خدا به مادرشوهر نگو که من کاسه را شکستم. مادر شوهره ديد عروسش نيامده آمد به سراغش رفت و ديد به اندازهاى گريه کرده که چشمهايش باد کرده. ازش پرسيد چرا گريه مىکني؟
گفت: ‘کاسه را شکستهام. بزى فهميد بهش گفتم: به کسى نگو من کاسه را شکستهام. صدايش در نيامد. به گمانم مىخواهد به شوهرم بگويد.’ مادر شوهره دلش به حال عروس سوخت. او هم روى دست و پاى بزه افتاد که به کسى نگو، در اين ميان که اينها سرگرم خواهش از بزى بودند دزدى آمد توى خانه فرش و ديگ و باديه و هر چه دم دستش بود برداشت و رفت. دم در خانه به شوهر زنک برخورد، شوهره يکى دو تا سيلى زد تو گوش دزده و اسبابها را ازش گرفت و آورد توى خانه.
احتمالاً بپسندید: چیستان: آن کدام میوه است!؟ میوه ای که دو حرف اولش یک عدد دو رقمی است!
آمدن مرد به خانه
ديد توى حياط کسى نيست اما آن ور در پشت درختها صداى گريه مىآيد، رفت ديد زن و مادرش به اندازهاى گريه کردهاند که چشمهايشان باد کرده و صدايشان گرفته، مردک هول کرد و گفت: ‘چطور شده که همچين گريه مىکنيد؟’ مادره گفت: ‘اگر بهت بگويم زنت را بيرون نمىکني؟’ گفت: ‘نه’ گفت: ‘زنت امروز کاسه را شکست اول بز فهميد هر چه بهش التماس مىکنيم که به تو نگويد به خرجش نمىرود.
شاید بپسندید: چیستان جالب: دارا آن را ندارد و ندار آن را دارد، آن چیست!؟
مرد از خانه بیرون می رود
‘مردک گفت: ‘بعد از همهٔ اين گريههاى بيهوده به جاى بز خودتان گفتيد. من از پيش شما مىروم براى اينکه نمىتوانم با شما نادانها سر کنم.’ رفت يک قالب سقز گرفت و رفت به شهر ديگر، توى کوچهها داد مىزد بابا سقز و قندران مىفروشيم، در اين ميان در خانهاى واشد و زنى يک اشرفى آورد به اين داد که اين را سقز بده.
احتمالاً بپسندید: یکی از گل های زنبق را انتخاب کن تا بگم چه چیزی سبب میشه انگیزه بگیری!
دیدن زنان دیوانه دیگر
مردک ديد زن خيلى نادان است که براى دو پول سقز يک اشرفى مىدهد. گفت: ‘اگر باز اشرفى دارى برو همهاش را بيار تا من همهٔ سقزها را به تو بدهم.’ زنک خوشحال شد و رفت هفت هشت ده تا اشرفى که داشت آورد و قالب سقز را گرفت و مردک با خودش گفت: ‘اين يکى از زن من خلتر است.
از آنجا رفت به جاى ديگر، هوا گرم بود و او هم تشنهاش شده بود، در اين ميان ديد در خانهاى باز است و اهل خانه ريز داربست مو نسشتهاند، مردک تا آنها را ديد پا سست کرد از توى خانه، خوش آمدى بهش گفتند، رفت تو و گفت: ‘اول يک کاسه آب به من بدهيد که از تشنگى جگرم آتش گرفته.’ زن خانه به دخترش گفت: ‘پاشو کوزه را وردار ببر سر چشمه آب خنک پرکن و بيار بده به اين جوان تا گلوئى ترکند.’ دختر کوزه را ورداشت و رفت سر چشمه زير يک درخت توت نشست و بنا کرد با خودش حرف زدن که: ‘بىگمان اين مرد آمده مرا بگيرد، خوب وقتى گرفت و عروسى کرد ازش بچهدار مىشوم، شکم اول پسر مىزايم. پسره بزرگ مىشود. بزرگ که شد خودم ديگر نمىآيم سر چشمه آب بيارم. او را مىفرستم.
شاید بپسندید: نگاهت به زندگی چطوری هست!؟| فقط بگو تو تصویر ابتدا چی دیدی!؟
دخترک به خاطر بچه نداشته شیون می کند
او هم وقتى که اينجا آمد چشمش که به درخت بخورد مىرود بالاى درخت که توت بخورد. يک دفعه پاش مىلغزد و از آن بالا با مغز مىخورد زمين، آن وقت داغ به دل مىشوم. بنا کردى توى سرش زدن و گريه کردن. يکى دو ساعت گذشت ديدند دختره نيامد. دسته جمعى پا شدند آمدند سر چشمه. ديدند دختره گيس شيد کرده و شيون مىکند و پسرجان پسرجان مىگويد.
مادر و پدره و خواهرها ازش پرسيدند: ‘چرا اشکريزاني؟’ گفت: ‘چرا نباشم براى اينکه پسرم از بالاى درخت افتاد و جان داد.’ گفتند: ‘کدام پسر؟’ گفت: ‘پسرى که از اين مرد، خدا به من خواهد داد.’ آن وقت بنا کرد به گفتن که شايد اين مرد آمده مرا بگيرد، وقتى گرفت و عروسى کرد پسردار مىشوم و پسرم که بزرگ شد او به خارى خودم مىفرستم سر چشمه، او مىورد بالاى درخت که توت بخورد آن وقت پاش مىلغزد و مىافتد به زمين و من بىپسر مىشوم.’ اين را گفت و دوباره گريه را سرداد.
شاید بپسندید: با اینکه خرگوش جلو چشاته، اما به راحتی نمی تونی تشخیصاش بدی!
آنها هم گفتند راست مىگوئي. همه زدند زير گريه و زبان گرفتند و اشک ريختند. مردک گفت: ‘گرفتار چه ديوانههائى شدم! بروم به سراغ زن و مادرم که از همه اينها داناترند.’ گيوههايش را ور کشيد آمد سر خانه و زندگيش.
احتمالاً بپسندید: آیا می توانید با جابجایی و حرکت دادن 3 چوب کبریت، 4 مربع ایجاد کنید!؟
– عروس و مادرشوهر خل |
– افسانههاى کهن ـ جلد دوم ص ۱۱۰ |
– گردآورنده: فضلالله مهتدى |
– انتشارات اميرکبير ۱۳۳۳ |
ـ به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد نهم، علىاشرف درويشيان رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۱ |
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
شاید بپسندید:فقط یه نابغه میتونه “بابانوئل قلابی” را که در واقع یک دزد است را شناسایی کند!
آلزایمر و فعالیت مغز و بازی های فکری
محققان دریافته اند که بخشی از اختلالات مغزی و رشد بیماری هایی همچون فراموش و آلزایمر با کاهش فعالیت های مغزی در ارتباط است. لذا برای جلوگیری و یا احمالا رشد این بیماری ها، باید تحرک مغز را افزایش داد. سوالات ریاضی شبیه سوال هوش ریاضی جاضر می تواند سبب افزایش عملکرد مغز شود. حل صحیح این سوال، نیازمند تمرکز و دقت است. در واقع تنها راه حل پاسخ به این سوالات نیز همین نکته است. بر همین اساس سوالاتی از این دست در کنار ایجاد سرگرمی برای سلامت مغز بسیار مفید هستند.
احتمالاً بپسندید:اگه باهوشی با حرکت دادن دو تا چوب کبریت یه معادله صحیح، درست کن!
اهمیت سوالات هوش
این سوالات به شما کمک می کنند که عملکرد مغز شما افزایش پیدا کند. در دنیای کنونی که فعالیت بدنی و مغزی کاهش پیدا کرده است این سوالات هوش می تواند دقت، تمرکز و جزئی نگری شما را افزایش دهد. این مسئله از بیماری های مختلف مغزی نیر الزایمر و … می تواند جلوگیری کند.
احتمالاً بپسندید: در نگاه اول به این تصویر چی دیدی!؟ | پاسخ نکات جالبی را دربارهات افشا می کنه!
دیگر سرگرمی ها
داستان نجس ترین چیز، داستانی آموزنده و خواندنی!
یاخدا
این الا چه پیامی داشت؟؟
حیف وقتم که چرت و پرتا رو خوندم