داستان
-
تفریح و سرگرمی
حکایت دو عروس: برهای که زندگی یک مرد را عوض کرد!
پيرزنى بود پسرى داشت به نام ابراهيم. پيرزن از راه نخريسى برٌهٔ مادهاى خريد و به ابراهيم داد. ابراهيم هر…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت تاجر و غلام سیاه: پادشاه شدن غلام سیاهی که روزگار مردم را سیاه کرد!
تاجرى بود غلام سياهى داشت. در يکى از سفرهاى خود به بندرى رسيدند و متوجه شدند که وضع شهر غير…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
-
تفریح و سرگرمی
افسانه پرنده آبی و دختر پادشاه از سری افسانه های مردم آذربایجان!
پادشاهى بود که بچهدار نمىشد. روزى درويشى به در خانهٔ پادشاه آمد و سيبى به او داد و گفت: نيمى…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان اسداله که هم دختر عموشو گرفت، هم دختر پادشاه را!
دو تاجر بودند که با هم صيغه بردارى خوانده بودند. يکى از آنها يک پسر داشت ولى ديگرى فرزندى نداشت.…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان وزیر نادان و دهقان دانا: داستانی از قدرت خرد در برابر مقام و ثروت!
پادشاهى با وزير و عدهاى از همراهان به قصد شکار از شهر خارج شد. بعد از طى مسافتى چشمش به…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان دزد زیرک و دختر پادشاه
در روزگار قديم دزد زيرکى بود که تمام مردم شهر از دستش به تنگ آمده بودند. روزى با رفيقش قصد…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان دزد و مرد روستایی از سری داستان های عامیانه مردم ایران زمین!
در روزگاران قديم يک فرد روستائى بود روزها مىرفت کارگرى و ده شاهى مزد مىگرفت. پول را به خانه مىآورد…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت جالب از بین بردن نسل دختر: ستارهای که مرگ پادشاه را پیشگویی کرد!
پادشاهى بود که هروقت زنان او دخترى مىزائيدند، سر دختر را مىبريد. روزى مىخواست به شکار برود. با حکایت جالب…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان دختر دلگر از سری داستان های عامیانه مردم ایران زمین!
مرد تاجرى بود که اسمش دلگر بود. دخترى داشت بسيار وجيه و عارف، هر کس از هر جا به خواستگارى…
بیشتر بخوانید »