حکایت
-
اندازه نگه دار که اندازه نکوست | داستانی پندآموز از گلستان سعدی
روزی پادشاهی به خاطر قدردانی از پروردگار و شکرگزاری نعمت یک شب جشنی را برگزار کرد. در بیرون از کاخ…
بیشتر بخوانید » -
حکایت فرار عروس در شب عروسی | این فرار منجر به ازدواج دختر پادشاه با پسر مسگر شد!
دو تا برادر بودند يکى تاجر، يکى مسگر. تاجر يک دختر داشت. مسگر يک پسر. دختر و پسر همديگر را…
بیشتر بخوانید » -
داستان ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ دست بریده قدر دست بریده را می داند!
در گذشته مردی به همراه خانواده اش زندگی می کرد. مرد هر روز به بهانه های مختلف از زیر کار…
بیشتر بخوانید » -
حکایت راز ازدواج دختر چوپان با پادشاه | دختر چوپانی که در شیطنت دست شیطان را از پشت بست!
سالها پيش از اين، پادشاه عدالتپرورى زندگى مىکرد. روزى پادشاه به شکار رفت و گذارش به سياهچادر چوپانى افتاد. دختر…
بیشتر بخوانید » -
داستان ضرب المثل کینه شتری داشتن | ریشه این ضرب المثل از کجا آمده است!؟
اگر ساربان شتر را آزار بدهند و او را عصبانی کنند، شتر کینهی انتقام به دل میگیرد تا در زمانی…
بیشتر بخوانید » -
حکایت عشق مخفی غلام هندو و دختر خواجه | برده ای که عشق اش به دختر تاجر، او را به فنا داد!
در قدیم به محتشمان و ثروتمندان خواجه می گفتند . یکی از این خواجگان ، غلامی سیاه داشت که بدو…
بیشتر بخوانید » -
پیرمرد طمعکار و دخترک روستایی| داستان دختر باهوشی که حال پیرمرد هوسباز را گرفت!
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس…
بیشتر بخوانید » -
داستان ضرب المثل هیزم تر به کسی فروختن از کجا آمده است!؟
شاید این سوال پیش آید که هیزم فروش به جای هیزم خشک چه اصراری داشت که هیزم تر بفروشد و…
بیشتر بخوانید » -
ضربالمثل دیوانه تر از خودش ندیده بود | حکایت دو دیوانه در حمام!
در ولایتی دیوانه ای بود که با حرکات خویش موجب آزار و اذیت مردم می شد، به خصوص، زمانی که…
بیشتر بخوانید » -
حکایت دیوانه ای که فکر می کرد عاقل است!
فرهاد و هوشنگ هر دو دیوانه در یک آسایشگاه روانى بودند. یک روز همینطور که در کنار استخر قدم مى…
بیشتر بخوانید »