حکایت
-
داستان کوتاه یک جفت جوراب زنانه | حکایت جوراب زنانهایی که مرد جوان را به خاک سیاه نشاند!
هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایینتر از خانواده خودم باشد تا بتوانم…
بیشتر بخوانید » -
داستان آموزنده کلوچه های خانم: داستانی در تأیید این نکته که هیچ گاه زود قضاوت نکنید!
زن جوانی بستهای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند…
بیشتر بخوانید » -
حکایت مرد شاطر و جن | داستان مردی که مهمان عروسی جنها شد!!!
مرد شاطرى مقدارى گندم داشت. صبحها بيرون مىرفت و زمينش را شخم مىزد. يکبار غروب وقتى به خانه برگشت........با حکایت…
بیشتر بخوانید » -
داستان چه کشکی چه پشمی!؟ | حکایت چوپان خسیسی که نذر کرد و بعداً پشیمان شد!
در روزگاران قدیم گوسفند دار خسیسی در یک روستا زندگی می کرد. خساست او به حدی بود که برای چراندن…
بیشتر بخوانید » -
حکایت مرد خسیس و مار | آخر و عاقبت خساست!
روزى از روزها، مرد ثروتمند شنيد که در شهر خيوه (خوارزم شهرى در آسياى ميانه ازبکستان) گاو و گوسفند ارزان…
بیشتر بخوانید » -
داستان شنیدنی پیرمرد برزگر و خرس طماع!
پيرمردى بود که قطعه زمينى داشت. اين پيرمد نان سالانهٔ خود و هفت دختر خود را از کشت زمين بهدست…
بیشتر بخوانید » -
ضرب المثل آواز خر در چمن | حکایت مردی که در حمام آواز می خواند و فکر می کرد که خواننده است!
روزی شخصی برای نظافت به حمام می رود، از قضا غیر از او، کس دیگری در حمام حضور نداشت، به…
بیشتر بخوانید » -
حکایت قدیمی آبجی قورباغه | زن ساده دل و ابلهی که با ندانم کاری، شوهرش را تا پای چوبه دار برد!
در روزگاران گذشته فقیرى بود که از بداقبالى یا شاید هم خوشاقبالى زن سادهلوحى و ابلهى نصیبش شده بود. یک…
بیشتر بخوانید » -
ملانصرالدین و مرغ بریان شده | حکایت مرغ بریانی که یک پا داشت!
همسر با سلیقه اش مرغ پخته شده را با سبزی های معطر و خوش رنگ تزئین کرد و درب آن…
بیشتر بخوانید » -
ماجرای کامل حکایت عجیب آشنایی شمس و مولانا!
آشنایی شمس و مولانا: جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا، از مشهورترین شاعران ایران زمین است که در دوران…
بیشتر بخوانید »