;
تفریح و سرگرمیحکایت

داستان سلیم جواهر فروش | حکایت جواهر فروشی که می خواست از سرنوشت فرار کند!

داستان سلیم جواهر فروش: جواهرفروشی بود به نام «سلیم» که ثروت زیادی داشت. سلیم، عاشق سیر و سفر بود. یک روز که با کشتی سفر می کرد، دریا توفانی شد و کشتی شکست.

شاید بپسندید:آزمون دقت ذهن: در تصویر خانه و مرد تکیه زده بر مبل چه اشکالاتی دیده می شود!

داستان سلیم جواهر فروش

جواهرفروشی بود به نام «سلیم» که ثروت زیادی داشت. سلیم، عاشق سیر و سفر بود. یک روز که با کشتی سفر می کرد، دریا توفانی شد و کشتی شکست.

سلیم خود را به تخته پاره‌ای چسباند و به ساحل رفت. کمی روی ماسه‌ها دراز کشید و خستگی در کرد. بعد بلند شد و راه افتاد. رفت و رفت تا به پیرمردی رسید که به سختی راه می رفت. سلیم، دلش به حال پیرمرد سوخت و او را کول کرد، غافل از آنکه پیرمرد شیطان بود و خودش را به شکل آدمیزاد درآورده بود.

سلیم هر کاری کرد، پیرمرد از پشتش پایین نیامد، تا آنکه به یک مزرعه‌ی کدو رسیدند. سلیم کدوی بزرگی کند و توی آن را خالی کرد و در آن انگور ریخت، بعد آن‌قدر زیر آفتاب قدم زد تا انگورهای داخل کدو شراب شد. شیطان که تشنه شده بود شراب را خورد و بی حال به زمین افتاد. سلیم راهش را گرفت و رفت تا به گله‌ای رسید که چوپان آن دیو بود. سلیم ترسید. خواست فرار کند که دیو او را گرفت و به قلعه‌اش برد. قلعه، چهل اتاق داشت و توی هر کدام از اتاق‌ها یک پری زندانی بود.

دیو غذای زیادی جلوی سلیم گذاشت تا بخورد و زودتر چاق شود. سلیم مقداری از غذاها را خورد و بقیه را کنار لانه‌ی موش‌ها گذاشت. موش‌ها یکی یکی بیرون آمدند و غذاها را داخل لانه بردند. دیو دست و پای سلیم را بست و او را به سیاه‌چال انداخت. موش‌ها دست و پای سلیم را باز کردند. سلیم با هر زحمتی بود، از سیاه چال بیرون آمد و فرار کرد.

دیو فهمید و دنبالش رفت. سلیم خود را بالای کوهی رساند و سنگ بزرگی برداشت و بر سر دیو کوبید. دیو مرد. سلیم از کوه پایین آمد و خود را به خانه‌ی دیو رساند. قفل چهل اتاق را باز کرد و با کوچک‌ترین پری ازدواج کرد.

چند سال گذشت و دل سلیم برای پدر و مادرش تنگ شد. پری وقتی دل‌تنگی او را دید گفت: «برو پدر و مادرت رو ببین و برگرد.»

سلیم پرسید: «چطوری برم؟»

پری گفت: «با مرغ شُکر.»

بعد سه شمع سفید به سلیم داد و گفت: «هر وقت یکی از شمع‌ها رو روشن کنی، مرغ شکر حاضر می شه.»

سلیم یکی از شمع‌ها را روشن کرد. مرغ شکر حاضر شد. پری گفت: «فقط یادت باشه تا وقتی از پشت مرغ پایین نیومدی، شکر نکن که به دردسر می افتی.»

شاید بپسندید: آزمون تمرکز: کدوم پروانه با بقیه پروانه ها فرق داره!

داستان سلیم جواهر فروش

شاید بپسندید: آزمون دقت ذهن: تفاوت های دو تصویر فضانورد را پیدا کن!

سلیم چشمی گفت و سوار مرغ شد. مرغ پرواز کرد و در یک چشم به هم زدن، او را به شهر و دیار خودش رساند. سلیم تا از بالا خانه‌ی پدری اش را دید، همه چیز یادش رفت و زیر لب خدا را شکر کرد. مرغ هم او را پایین آورد و توی خانه‌ی همسایه انداخت. از قضا، خانه‌ی همسایه را دزد زده بود. سلیم را به جای دزد گرفتند و به زندان بردند.

سلیم هفت روز در زندان بود. روز هشتم، پادشاه خواب پریشانی دید. وقتی بیدار شد، هم دلش می خواست گریه کند، هم بخندد. وزیر را خواست و به او گفت: «کسی را پیدا کن که بتواند هم مرا بخنداند، هم بگریاند.»

وزیر هرچه گشت، نتوانست چنین کسی را پیدا کند. خبر به گوش سلیم رسید. سلیم گفت: «من می تونم این کار رو بکنم.»

سلیم را پیش شاه بردند. سلیم سرگذشت خود را تعریف کرد. شاه از شنیدن آن، هم شاد شد و هم غمگین، آخر هم دستور داد او را آزاد کنند.

سلیم با خوشحالی به خانه رفت. اما وقتی رسید، غصه‌اش گرفت. پدر و مادرش آن‌قدر پیر شده بودند که داشتند می مردند. سلیم فوری یکی دیگر از شمع‌ها را روشن کرد. مرغ حاضر شد. سلیم گفت: «پدر و مادرم دارند می میرند. زود برو و پری رو بیار اینجا.»

مرغ رفت و با پریی برگشت. پری پدر و مادر سلیم را در چشمه‌ی جوانی شست و آن‌ها جوان شدند. بعد همگی به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردند.

منبع :شمس، محمدرضا؛ (1394)، افسانه‌های این‌ورآب، تهران: نشر افق، چاپ اول.

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

آلزایمر و فعالیت مغز و  بازی های فکری

محققان دریافته اند که بخشی از اختلالات مغزی و رشد بیماری هایی همچون فراموش و آلزایمر با کاهش فعالیت های مغزی در ارتباط است. لذا برای جلوگیری و یا احمالا رشد این بیماری ها، باید تحرک مغز را افزایش داد. سوالات ریاضی شبیه سوال هوش ریاضی جاضر می تواند سبب افزایش عملکرد مغز شود. حل صحیح این سوال، نیازمند تمرکز و دقت است. در واقع تنها راه حل پاسخ به این سوالات نیز همین نکته است. بر همین اساس سوالاتی از این دست در کنار ایجاد سرگرمی برای سلامت مغز بسیار مفید هستند.

شاید بپسندید: با پیدا کردن تفاوت های دو تصویر فیل اثبات کنید که تمرکزتان 20 است!

اهمیت سوالات هوش

این سوالات به شما کمک می کنند که عملکرد مغز شما افزایش پیدا کند. در دنیای کنونی که فعالیت بدنی و مغزی کاهش پیدا کرده است این سوالات هوش می تواند دقت، تمرکز و جزئی نگری شما را افزایش دهد. این مسئله از بیماری های مختلف مغزی نیر الزایمر و … می تواند جلوگیری کند.

شاید بپسندید: سوال هوش ریاضی: با توجه به عبارات، چه عددی باید در عبارت آخر قرار بگیرد!؟

 

 

 

برایتان جالب خواهد بود

شاید بپسندید: به جای علامت سوال چه عددی قرار می گیرد | عده کمی موفق به رمزگشایی شدند!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − 9 =

دکمه بازگشت به بالا