;
تفریح و سرگرمیحکایت

حکایت آهو در طویله خران ! | همنشینی با احمق و ناجنس از جهنم بدتر است!

حکایت آهو در طویله خران: یک روزی بود و یک روزگاری. یک روز یک شکارچی از صحرا یک آهو گرفته بود و شب که به خانه آمد دید هیچ‌چیز برای خوردن، در خانه نیست. هر چه فکر کرد که آهو را بکشد و کباب کند دلش راضی نشد. آهو را برداشت آمد سر کوچه. چند نفر ایستاده بودند.

شاید بپسندید: حکایت شاه و دو غلام زرخریدش!

حکایت آهو در طویله خران

صیاد گفت: «آهو را می‌فروشم.» گفتند: «چند؟» گفت: «پنجاه تومان می‌ارزد. ولی چون من احتیاج دارم می‌دهم ده تومان.»

وقتی مردم احتیاج صیاد را دیدند یکی گفت: «من دو تومان می‌خرم» یکی گفت «سه تومان»، یکی گفت «چهار تومان»، یک مرد چاروادار هم که از آهو خوشش آمده بود و پول زیادی داشت گفت: «من پنج تومان می‌خرم و هیچ‌کس هم این نصف شبی آهو را بیشتر از این نمی‌خرد، مگر یک آهوی خشک لاغر چقدر گوشت دارد؟»

صیاد گفت: «آهو را برای گوشتش نمی‌خرند، آهو آهو است. گوسفند که نیست!»

چاروادار (چهارپادار) گفت: «خودت می‌دانی، خلاصه از ما پنج تومان می‌رسد.»

شاید بپسندید: چیستان: چیزی است که هم در آشپزخانه وجود دارد هم اتومبیل!

چاروادار آهو را خرید

آهو را خرید و برد به خانه‌اش و آن را در طویله‌ی خرها ول کرد.

آهو وارد شد و دید عجب جای وحشتناکی است. چند تا خر آنجا هستند و چند تا آخور هست و در هر آخور قدری کاه هست و یک حوضچه آب پر از آشغال، و بوی رطوبت و بوی سرگین و هوای خفه و طویله دربسته و همین.

هنوز در فکر بود که چه باید بکند، خرها او را دیدند و نگاهی به یکدیگر کردند و پوزخندی زدند و یکی از خرها پرسید: «تو دیگر کی هستی؟»

آهو گفت: «من هم یکی از بندگان خدا هستم، اسمم آهو است، در صحرا زندگی می‌کردم، یکی مرا گرفت و آورد به ارباب شما فروخت، او هم مرا آورد اینجا.»

شاید بپسندید: حکایت ضرب المثل آدم گرسنه سنگ را هم می خورد!

آشنایی خران با آهو

خرها گفتند: «بسیار خوب، هر چه هستی حالا بفرما تو، اینجا هم خیلی جای خوبی است، ببین، حوضچه پر از آب است و آخورها پر از کاه است و تا صبح هم هیچ‌کس کاری با اینجا ندارد، تو هم مهمان ما هستی، بیا هرچه می‌خواهی بخور و هر جا می‌خواهی استراحت کن، ولی مواظب باش زیر دست‌وپا له نشوی.»

آهو گفت: «متشکرم. حالا که هستم، ولی من این آب و کاه را نمی‌توانم بخورم، شما به کار خودتان مشغول باشید، من هم این گوشه‌ها هستم.»

خرها مشغول خوراک بودند و از این آخور به آن آخور می‌رفتند، یکدیگر را رم می‌دادند و در طویله می‌دویدند و گرد و خاله می‌کردند و آهو می‌ترسید و از این گوشه به آن گوشه می‌دوید و از زیر دست‌وپای آن‌ها درمی‌رفت و از ترس و ناراحتی و هوای پُر گردوخاک و بوی طویله داشت خفه می‌شد.

خرها هم گاهی به او نگاه می‌کردند و به یکدیگر اشاره می‌کردند و می‌خندیدند و باهم می‌گفتند: «آهو را باش، جانور عجیبی است، پاهایش مثل نی‌قلیان باریک است، شاخش را ببین، چشم‌هایش را نگاه کن، هیچ‌چیزش به آدمیزاد نمی‌ماند، هیچ‌چیز هم نمی‌خورد و هیچ حرفی هم نمی‌زند و از این گوشه به آن گوشه فرار می‌کند و از ما می‌ترسد، به خیالش ما لولوخورخوره هستیم.» و همه باهم می‌خندیدند.

احتمالاً بپسندید: کدوم معلم ماهی گندیده را درون کیف خانم مدیر گذاشته!؟ | فقط باهوشا میتونن معلم شیطون رو پیدا کنن!

حکایت آهو در طویله خران

شاید بپسندید: تنها 12 درصد از افراد موفق به اصلاح معادله غلط با حرکت دادن 2 چوب کبریت می شوند!

یکی از خرها که نجیب‌تر بود گفت: «آخر، او از جنس ما نیست و اینجا غریبی می‌کند و چون بچه است و کوچک است شاید از ما می‌ترسد، ما نباید او را ناراحت کنیم، هر چه باشد مهمان ماست. باید آرام باشیم و کاری نکنیم که او بیشتر بترسد.»

و همه تصدیق کردند و آرام شدند.

احتمالاً بپسندید:کدوم دانش آموز از درس و مدرسه و معلم فراری هست!؟

توصیه الاغ

آن‌وقت الاغ نجیب به آهو گفت: «بیا بچه جان، بیا اینجا پهلوی خودم در آخور خودم غذا بخور، ببین چه کاه خوبی است، زرد مثل زعفران، درشت مثل برگ درخت، نرم مثل یونجه‌ی تر، شیرین مثل پوست خربزه، هیچ نترس، کسی به تو کاری ندارد، بیا شامت را بخور.»

آهو گفت: «از لطف شما ممنونم ولی من کاه نمی‌خورم، بچه هم نیستم. ولی ذاتاً نازک‌نارنجی هستم، هیکل من کوچک است. ولی من به سهم خودم بزرگ‌سال و کامل هستم، اگر آهو نبودم در نظر شما یک پیرمرد حساب می‌شدم.»

الاغ‌ها همه باهم خندیدند، بعد یکی از خرها گفت: «خوب، بچه نیستی، پیرمرد که هستی، پیرمرد بیا اینجا پهلوی خودم جو بخور.» و همه خرها خندیدند.

آهو گفت: «من هیچ‌چیز نمی‌خواهم، کاه و جو برای شما خوب است که به آن عادت دارید، دندان من به کاه و جوکار نمی‌کند، مرا به حال خودم بگذارید.»

یکی از خرها گفت: «آهان، فهمیدم، این پیرمرد دندان ندارد، بیچاره پیرمرد، خوب، پس تو در صحرا چه می‌خوردی؟ باد هوا می‌خوردی؟ یا کسی برایت آش رشته می‌پخت؟» و همه خرها خندیدند.

آهو گفت: «خواهش می‌کنم سربه‌سر من نگذارید، آخر شما نمی‌دانید، من اینجا دارم خفه می‌شوم، جای من در طویله‌ی خرها نیست، نمی‌خواهم به شما توهین کنم. ولی خر خر است و آهو آهو است، هرکسی را یک جوری ساخته‌اند، من همیشه در صحراهای سبز گشته‌ام و علف سبز خورده‌ام، ملاحظه می‌کنید که من تقصیری ندارد.»

یکی از خرها گفت: «خوبه، خوبه، حالا به او رو دادیم ببین چه‌حرف‌های بزرگ بزرگی می‌زند: اینجا دارد خفه می‌شود، صحرای سبز و علف سبز و آهو، خر نیست. بدبخت بینوا کاه و جو به این خوبی را نمی‌پسندد و از ما علف سبز می‌خواهد، اصلاً خر هم خودتی، ولش کنید بگذارید از گرسنگی بمیرد.»

آهو گفت: «من هم همین را می‌خواهم، مرا به حال خودم بگذارید و دلم را نسوزانید».

شاید بپسندید:ضریب هوشی ات را با حل آزمون ریاضی پرندگان در 9 ثانیه ارزیابی کنید!

آهو خیلی غمگین شده بود و نمی‌دانست چه کند، چشم‌هایش پر از اشک شده بود و با خود فکر می‌کرد «ای‌کاش صیاد مرا به چاه انداخته بود و به این طویله نفرستاده بود، برای من هر پیشامدی بهتر از زندگی با این ناجنس‌های زبان‌نفهم است.»

خری که از همه نجیب‌تر بود وقتی اشک آهو را دید دلش به رحم آمد و رفت پیش آهو و گفت: «ببین عزیز من، هیچ‌وقت گریه نکن، گریه هیچ دردی را دوا نمی‌کند، غصه خوردن و سر به‌زانوی غم گذاشتن هم فایده ندارد، از قدیم گفته‌اند به دنیا بخند تا دنیا به تو لبخند بزند، ما را می‌بینی که می‌خندیم و گریه نمی‌کنیم، ما هم مثل تو دلمان از این زندگی خون است. باور کن کاه هم خوشمزه است، اگر تو هم کاه و جو بخوری مثل ما بزرگ می‌شوی و می‌شوی یک حیوان حسابی، ولی اگر علف سبز می‌خواهی من حالا هر چه علف سبز توی کاه‌ها هست جدا می‌کنم و به تو می‌دهم.»

آهو که می‌دید آن‌ها حرف او را نمی‌فهمند بغض کرده بود و نمی‌توانست جوابی بدهد.

شاید بپسندید: درخت گیلاسی که در این تست انتخاب می کنید، شخصیت آرام یا هیجانی شما را آشکار می کند!

آهو در کنار خران

الاغ ها، آهو را مسخره کردند

در این وقت یکی از خرها از گوشه طویله فریاد زد: «آهای یک دانه علف سبز هم من پیدا کردم، بچه‌ها، هر کس علف سبز پیدا کرد کنار بگذارد برای آهو، شما که می‌خواهید ثواب کنید سبزهایش را به آهو بدهید، از گریه‌ی آهو دلم کباب شد، نگذارید این بیچاره گریه کند، خدا را خوش نمی‌آید».

آهو جواب داد: «لازم نیست برای من دلسوزی کنی، دلسوزی کردنتان هم خرانه و احمقانه است، من گدا نیستم که برای ثواب در راه خدا چیزی به من بدهند، گدا خودتان هستید، شما نمی‌توانید مرا بشناسید برای اینکه من آهوم و شما الاغ هستید.»

خرها سرها را برگرداندند و گفتند: «دیگر چه؟ عجب جانور احمقی هستی، ما داریم به تو خوبی می‌کنیم و تو این‌طور به ما متلک می‌گویی؟»

یکی از خرها گفت: «شیطان می‌گوید بروم یک لگد بزنم توی سرش».

یکی دیگر گفت: «علف سبز می‌خواهد و منت هیچ‌کس را هم قبول ندارد!»

یکی گفت: «الآن به حسابش می‌رسم، آمد جلو و یک لگد به پای آهو زد، یکی دیگر هم آمد و بازوی او را گاز گرفت و آهو از ترس و درد بی‌هوش شد و افتاد.

الاغ نجیب گفت: «بد کاری کردید، او تقصیری نداشت، در دنیا هزار جور حیوان هست، این هم یک‌جورش بود، خیلی‌ها هستند که زندگی و طرز فکرشان با ما فرق دارد، واجب نیست که همه مثل ما باشند و مثل ما فکر کنند. ما کاه و جو می‌خوریم، آهو نمی‌خورد، این‌که گناه نیست و زدن و بستن لازم ندارد، خیلی بد کردید که او را زدید.»

خرها گفتند: «اصلاً تقصیر از تو است که از اول نازش را کشیدی و او را گریه انداختی. وگرنه گرسنگی او را مجبور می‌کرد که همین کاه را بخورد و بگوید به‌به».

احتمالاً بپسندید: داستان ضرب المثل ریش گرو گذاشتن!

صبج روز بعد

دیگر صبح شده بود. مرد چاروادار آمد به طویله تا خرها را برای کار ببرد. دید آهو در کناری افتاده و نفس‌نفس می‌زند. آهو را به دوش گرفت و برد به خانه‌ی صیاد و گفت: «ببین داداش، من جز یک طویله جایی نداشتم و دیشب آهو را فرستادم آنجا، و معلوم می‌شود خرها با این آهو نمی‌سازند، او را زده‌اند و من دلم به حالش می‌سوزد، بگیر یک فکری برایش بکن و هر وقت پول داشتی پنج تومان مرا بیار پس بده.»

حکایت آهو در طویله خران

صیاد آهو را پس گرفت و چند روز او را نگاه داشت تا حالش خوب شد. بعد او را برد به باغ‌وحش و به پنجاه تومان فروخت و پول چاروادار را هم پس داد.

آهو را به قفس آهوها بردند و چون خیلی خوشحالی می‌کرد و می‌خندید آهوها او را سرزنش کردند و گفتند: «عجب آهوی بی‌خیالی هستی، خوب است که می‌توانی توی این زندان این‌طور خوشحال باشی، از کجا آمده‌ای؟»

آهو گفت: «از جهنم آمده‌ام، از این خوشحالم که اینجا هرچه باشد همه زبان همدیگر را می‌فهمیم، من بدتر از این را دیده‌ام و اینجا نسبت به طویله‌ی خرها بهشت است و هم‌نشینی با ناجنس و نااهل از جهنم بدتر است.»

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

شاید بپسندید: کدومیکی تظاهر می کند زن است!؟

 

 

 

بازی های فکری و زوال عقل

بر اساس تحقیقات، مشخص شده است که افراد مسن که به طور منظم در پازل کلمات و اعداد شرکت می کنند، مغز تیزتری دارند. هر چه بیشتر پازل بازی کنند، عملکرد مغزشان بهتر می شود. یک مطالعه نشان داد که انجام جدول کلمات متقاطع می تواند شروع زوال عقل را تا دو سال و نیم کاهش دهد.

شاید بپسندید:با حل معمای قتل مرد تصویر اثبات کن که لیاقت استخدام شدن در FBI داری!

معماها برای مغز مفید هستند؟

به باور محققان معماها و سوالات هوش، منطق و استدلال شما را تقویت می کنند پازل ها برای تمرین مغز ساخته می شوند. جدول کلمات متقاطع، معماها، جستجوی کلمات و مسائل منطقی همگی می توانند بخش های مختلف مغز شما را فعال کنند و به شما کمک کنند تا مهارت های تفکر انتقادی و تحلیلی خود را تقویت کنید.

شاید بپسندید: داستان کوتاه و شنیدنی کلوچه های خانم!

اهمیت بازی های فکری

به گفته Psychology Today، ورزش منظم مغز می تواند حافظه، تمرکز و توانایی های تفکر جانبی را بهبود بخشد. باور نکردنی است که چگونه یک سرگرمی دلپذیر مانند حل پازل یا جدول کلمات متقاطع ممکن است چنین مزایای عظیمی بر سلامت کلی شما داشته باشد.

شاید بپسندید:باهوشا بگن: به جای مربع خالی کدومیک از شکل های A تا F را باید قرار بدیم؟

مزایای بازی فکری

تفریح و سرگرم شدن تنها یکی از فواید بازی های فکری می باشد، بازی فکری و سلامت روان رابطه ی مستقیمی باهم دارند. همچنین تاثیر بسزای بازیط فکری بر مهارت های شناختی و عملکرد ذهن را نباید از یاد برد. از جمله مزایای بازی های فکری می توان موارد زیر را نام برد.

شاید بپسندید: یکدومیکی از این دو تا زن تظاهر می کنه خیلی پولداره!؟

اهمیت این آزمون های تصویری برای افزایش تمرکز

تصاویری شبیه تصویر فوق می توانند قدرت تمرکز و دقت شما را افزایش دهند. شما با حل مرتب معماها و سوالات هوش و تصاویر این چنین، مغز خود را به فعالیت وادار می کنید. این مسئله به افزایش تمرکز، دقت و جزئی نگری شما خواهد افزود.برای حل سوالات هوش و تصاویر پازلی، دقت کردن حرف اول برای موفقیت است. اکنون نیز به دقت به تصویر نگاه کنید.

شاید بپسندید: آیا خاله زنک تصویر، داره واقعیت رو میگه و زن سمت راستی واقعاً هندونه دزدیده!؟

دلایل عدم تمرکز چیست؟

می تواند علل روانی، محیطی و فیزیولوژیکی داشته باشد. نکته مهم این است که سعی کنیم اثرات این علل را به حداقل برسانیم. اعتیاد به فناوری نیز یکی از عواملی است که اخیراً باعث عدم تمرکز می شود.

شاید بپسندید: تست بینایی:فقط کسایی که چشم عقابی دارند،می‌تونند پرنده را بین شکوفه ها پیدا کنند!

تمرکز و عدم تمرکز چیست؟

تمرکز، توانایی ایجاد دقت بر روی یک کار بدون تأثیر محرک های داخلی و خارجی است. به طور خلاصه، تمرکز به معنای کنترل ذهن است. تمرکز به عنوان یکی از پیش نیازهای موفقیت پذیرفته شده است. اما عدم تمرکز به معنای کنترل ذهن توسط محرک های درونی و بیرونی است. به این ترتیب عدم تمرکز و کمبود آن، امکان یادگیری و کار با کیفیت را با خلل ایجاد می کند.

با پیدا کردن جغد درختی ثابت کن که چشات مثل شاهین تیزه!

آلزایمر و فعالیت مغز و  بازی های فکری

محققان دریافته اند که بخشی از اختلالات مغزی و رشد بیماری هایی همچون فراموش و آلزایمر با کاهش فعالیت های مغزی در ارتباط است. لذا برای جلوگیری و یا احمالا رشد این بیماری ها، باید تحرک مغز را افزایش داد. سوالات ریاضی شبیه سوال هوش ریاضی جاضر می تواند سبب افزایش عملکرد مغز شود. حل صحیح این سوال، نیازمند تمرکز و دقت است. در واقع تنها راه حل پاسخ به این سوالات نیز همین نکته است. بر همین اساس سوالاتی از این دست در کنار ایجاد سرگرمی برای سلامت مغز بسیار مفید هستند.

بیشتر بخوانید: اگر لاک پشت را بین دایناسورها پیدا کنی، دقت و تمرکزت بالاست!

اهمیت سوالات هوش

این سوالات به شما کمک می کنند که عملکرد مغز شما افزایش پیدا کند. در دنیای کنونی که فعالیت بدنی و مغزی کاهش پیدا کرده است این سوالات هوش می تواند دقت، تمرکز و جزئی نگری شما را افزایش دهد. این مسئله از بیماری های مختلف مغزی نیر الزایمر و … می تواند جلوگیری کند.

شاید بپسندید: چیستان: آن چیست که مدام راه می رود و مدام سرش به سنگ می خورد؟

لینک های مرتبط

حکایت خرگوش پير و دسته فيلها!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت + یازده =

دکمه بازگشت به بالا