افسانه یا حکایت خارکن و دو دخترش | خارکنی که دو تا دخترشو از خانه بیرون کرد!

حکایت خارکن و دو دخترش: خارکنى بود که دو تا دختر داشت. روزى از روزها رفقاى او به او گفتند که يک وعده غذا ما را مهمان کن. خارکن شب به خانه آمد و به زن خود گفت: رفقايم از من خواستهاند که مهمانشان کنم. زن گفت: پس براى شب دعوتشان کن که من وقت داشته باشم غذا را مهيا کنم. صبح فردا، خارکن دو تا دختر خود را برداشت و برد، قدرى برنج و گوشت و روغن خريد داد به آنها تا ببرند به خانه.
احتمالا بپسندید: تست قدرت دید: اگه 3 تا تفاوت دو تصویر روباه را پیدا کنی، دقیق و تیزی!
حکایت خارکن و دو دخترش
زن خارکن غذائى درست کرد و قوم و خويشهاى خود را خبر کرد نشستند و غذا را خوردند. شب مرد با رفقاى خود آمد. ساعتى گذشت. مرد ديد از شام خبرى نيست. رفت به زن گفت: پس شام چى شد؟ زن گفت: وقتى دخترها برنج را به خانه مىآورند، دستمال باز شده و برنجها را روى زمين مىريزند. مشغول جمع کردن برنج مىشوند. که سگها مىآيند و گوشت و روغنها را مىخورند.
مرد زد توى سر خودش و رفت روى پشتبام تا خودش را پائين بيندازد. روى بام که رفت چشمش افتاد به حياط همسايه ديد يک پيرزن مردني، نشسته لب چاهک و دستهاى خود را مىشويد، سنگى به طرف او پرت کرد سنگ به سر پيرزن خورد و او را کشت. اهالى منزل توى حياط ريختند و جيغ مىزدند: کى سنگ تو سر ننه زده؟ کى ننه را کشته؟ مرد خارکن مهمانهاى خود را به بهانهٔ تسليتگوئى برد به خانه همسايه. آنجا شام را خوردند و رفتند دنبال کار خود.
بیشتر بخوانید: فقط کسایی که اصول ریاضی را بلد باشند، میتونن معادله را حل کنند!
مرد خارکن به خانه آمد، دست دخترهاى خود را گرفت و برد دم در دروازه شهر و توى خرابهاى رهايشان کرد و خودش برگشت. دخترها شروع کردند به گريه کردن، يک وقت چشمشان خودر به يک روشنائي. رفتند به طرف آن، ديدند از لاى يک تختهسنگ روشنائى بيرون مىزند. تختهسنگ را برداشتند، ديدند غارى است. وارد شدند چشمشان خورد به يک خرس بزرگ سلام کردند.
خرس با سر جواب داد بعد اشاره کرد که بنشينند براى آنها شام آورد و با ايما و اشاره از آنها پرسيد: زن من مىشويد، همه چيز دارم. بعد آنها را برد توى تکتک اتاقها و خمرههاى پر از سکه و اثاثيه و چيزهاى ديگر را نشانشان داد. دخترها قبول کردند. شب آنجا خوابيدند. صبح خرس به دختر کوچک گفت: بيا سر مرا بشور. دختر بزرگتر به بهانهٔ درست کردن غذا بلند شد و رفت ظرف بزرگى آبجوش درست کرد.
خرس که سر او توى دامن دختر کوچک بود، خوابش برد. خواهر بزرگ و را صدا کرد. و دوتائى ظرف آبجوش را آوردند. ريختند روى سر خرس و او را کشتند. ناهار را خوردند و بعد خواهر بزرگ رفت مقدارى پول از تو خمره برداشت و رفت به شهر و يک خانه با غلام و کنيز و اثاثيه خريد، شب چند تا حمال اجير کردند، آمدند و هرچه توى غار بود برداشتند و به خانهاشان بردند. خواهرها همهچيز را بين خودشان تقسيم کردند و قرار گذاشتند هر روز يک کدام آنها خرج خانه را بدهد.
يک ماه گذشت. روزى خواهرها پدر خود را ديدند که مثل ديوانهها با خودش حرف مىزد و مىرفت. به غلام گفتند: آن مرد را صدا کن. مرد آمد جلو و سلام کرد. خواهرها روبند زده بودند. از مرد چند تا سؤال کردند و بعد پرسيدند: اولاد هم داري؟ مرد به گريه افتاد. گفت: دو تا دختر داشتم. روزگار با من کجرفتارى کرد، آنها را انداختم بيرون حالا از غصه آنها ديوانه شدهام.
دخترها قدرى به او پول دادند و گفتند که فردا زن خود را هم با خودش بياورد. مرد به خانه رفت و ماجرا را گفت. فردا زن را هم با خودش آورد. دخترها از زن پرسيدند: مگر بچههاى شما چهکار کرده بودند که آنها را بيرون کرديد؟ زن گفت: سالها بود که فاميلم از من وليمه مىخواستند من هم برنج و گوشتى را که شوهرم فرستاده بود، درست کردم و به آنها دادم. اين بىانصاف شبانه بچههاى مرا بيرون کرد. صبح رفتيم توى خرابه گشتيم اما پيدايشان نکرديم.
حالا اين مرد از غصه و پشيمانى ديوانه شده، من هم اين خانه و آن خانه مىگردم بلکه پيدايشان کنم. دختر گفت: اگر بچههايت را ببينى مىشناسي؟ زن گفت: کدام کورى است که بچههاى خود را نشناسد. دخترها رويشان را باز کردند. خارکن و زن او از خوشحالى غش کردند. دخترها آنها را به هوش آوردند، براى آنها لباس نو خريدند و دکانى هم براى پدر خود خريدند تا در آن تجارت کند.
شاید بپسندید: صاحب سگ کیه، پسر جوان یا دخترک جوان!؟
منبع
بازنوشتهی افسانهی خاركنی كه دو تا دخترشو از خانه بیرون كرد. نگاه كنید به كتاب قصههای مشدی گلین خانم، گردآوری ل.پ. الوتن ساتن، صص 355-358. قاسم زاده، محمد، (1389)، افسانههای ایرانی، تهران: هیرمند، چاپ اول.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
دلایل عدم تمرکز چیست؟
می تواند علل روانی، محیطی و فیزیولوژیکی داشته باشد. نکته مهم این است که سعی کنیم اثرات این علل را به حداقل برسانیم. اعتیاد به فناوری نیز یکی از عواملی است که اخیراً باعث عدم تمرکز می شود.
شاید بپسندید:داستان شنیدنی قاضی و همسر بازرگان| بخش اول داستان تاجری که زنش را نزد قاضی به امانت گذاشت!
تمرکز و عدم تمرکز چیست؟
تمرکز، توانایی ایجاد دقت بر روی یک کار بدون تأثیر محرک های داخلی و خارجی است. به طور خلاصه، تمرکز به معنای کنترل ذهن است. تمرکز به عنوان یکی از پیش نیازهای موفقیت پذیرفته شده است. اما عدم تمرکز به معنای کنترل ذهن توسط محرک های درونی و بیرونی است. به این ترتیب عدم تمرکز و کمبود آن، امکان یادگیری و کار با کیفیت را با خلل ایجاد می کند.
شاید بپسندید:آزمون قدرت دید: سه تا گربه با بقیه فرق داره، اون ها را پیدا کن!
آلزایمر و فعالیت مغز و بازی های فکری
محققان دریافته اند که بخشی از اختلالات مغزی و رشد بیماری هایی همچون فراموش و آلزایمر با کاهش فعالیت های مغزی در ارتباط است. لذا برای جلوگیری و یا احمالا رشد این بیماری ها، باید تحرک مغز را افزایش داد. سوالات ریاضی شبیه سوال هوش ریاضی جاضر می تواند سبب افزایش عملکرد مغز شود. حل صحیح این سوال، نیازمند تمرکز و دقت است. در واقع تنها راه حل پاسخ به این سوالات نیز همین نکته است. بر همین اساس سوالاتی از این دست در کنار ایجاد سرگرمی برای سلامت مغز بسیار مفید هستند.
بیشتر بخوانید: تست قدرت دید: با پیدا کردن سگ بین گاوها قدرت تمرکز خود را محک بزنید!
اهمیت سوالات هوش
این سوالات به شما کمک می کنند که عملکرد مغز شما افزایش پیدا کند. در دنیای کنونی که فعالیت بدنی و مغزی کاهش پیدا کرده است این سوالات هوش می تواند دقت، تمرکز و جزئی نگری شما را افزایش دهد. این مسئله از بیماری های مختلف مغزی نیر الزایمر و … می تواند جلوگیری کند.
شاید بپسندید: حکایت تاجر و داماد فقیر | داستان مردی که می خواست سرنوشت را تغییر دهد!
برایتان جالب خواهد بود
شاید بپسندید:یکی از تصاویر ماه را انتخاب کنید | انتخابتان چیزهای زیادی را در موردتان افشا میکند!
اگه آهوی مخفی را در این تصویر جنگلی پیدا کنی چشمات خیلی تیزه!