;
تفریح و سرگرمیحکایت

داستان خواندنی پهلوان پنبه!

داستان خواندنی پهلوان پنبه: یکی بود یکی نبود پیرزنی بود که از دار دنیا فقط یک پسر داشت. اسم این پسر حسنی بود، پیرزن پسر خود را خیلی دوست داشت، اما افسوس که حسنی تنبل و بی عار و پر خور و بی کار بود!

شاید بپسندید: داستان ضرب المثل دزد باش و مرد باش!

داستان خواندنی پهلوان پنبه

حسنی آنقدر خورده بود که مثل یک غول شده بود، به خاطر همین هم «پهلوان پنبه» صدایش می کردند. پهلوان پنبه صبح تا شب می خورد و می خوابید، دست به سیاه و سفید هم نمی زد. پیرزن هر چه نصیحتش می کرد فایده نداشت که نداشت .

بالاخره پیرزن از تنبلی و پرخوری حسنی جانش به لب آمد. یک روز که حسنی از خانه بیرون رفت، پیرزن در را بست و دیگر به خانه راهش نداد. حسنی گریه و زاری و التماس کرد، ولی پیرزن در را باز نکرد که نکرد. حسنی مجبور شد سر خود را پائین بیندازد و راه بیفتد و برود. رفت و رفت تا به یک درخت رسید زیر درخت نشست از زور خستگی، چشم های خود را بست و خوابید، توی خواب یک سفره پر از غذا را دید.

حسنی خواب بود که چند تا پشه، نیشش زدند. حسنی از خواب پرید، هوا گرم بود و پشه ها هم ول کن نبودند. وزوزکنان از این طرف به آن طرف می پریدند، روی سر و صورت حسنی می نشستند و او را می گزیدند. بالاخره حسنی عصبانی شد و با یک ضربه جانانه، چند تا از آنها را پخش زمین کرد.

آن وقت به پشه ها که بعضی کشته و بعضی نیمه جان روی زمین ولو شده بودند نگاه کرد، بعد با خوشحالی از جا پرید و با خودش گفت: عجب! پس من این قدر قوی بودم و نمی دانستم ببین چه کار کردم! یک مشت زدم و چند تایشان را کشتم! عجب زور و بازوئی دارم من! بیخود نیست که به من می گویند پهلوان! در حالی که هی زیر لب می گفت: با یک مشتم، چند تا را کشتم، دراز کشید و خوابش برد. دست بر قضا حاکم و سربازهای او که از آنجا می گذشتند او را دیدند.

حاکم با تعجب به هیکل بزرگ حسنی نگاه کرد و گفت: این دیگر کیست؟ غول است یا آدمیزاد؟ بعد به سربازهای خود دستور داد که بروند سراغ حسنی و بیدارش کنند. سربازان حاکم با ترس و لرز جلو رفتند و حسنی را بیدار کردند.

حسنی تا چشمش به آنها افتاد، گفت: با یک مشتم چند تا را کشتم! سربازها حسنی را پیش حاکم بردند، حاکم پرسید: تو کی هستی؟ دیوی یا آدمیزاد؟ حسنی جواب داد: من حسنی ام خیلی هم گرسنه ام! حاکم گفت: برای او غذا بیاورید. سربازها گوشت گوساله را کباب کردند و به حسنی دادند. حسنی توی یک چشم به هم زدن کباب ها را خورد. حاکم و سربازهای او نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورند. حسنی خمیازه ای کشید و گفت: خسته ام، می خواهم بخوابم بعد همان جا دراز کشید و خوابید.

حاکم با خودش گفت: این همان کسی است که دنبالش می گشتم، بعد حسنی را بیدار کرد و گفت: آهای پهلوان! اگر دلت می خواهد برای خواب یک جای گرم و نرم، برای خوردن یک عالمه غذای خوشمزه گیرت بیاید، بیا به قصر من آنجا هر چیزی که لازم داشته باشی، برایت حاضر و آماده می شود. حسنی قبول کرد، بعد همگی به طرف قصر راه افتادند.

همین طور که می رفتند، حاکم رو به حسنی کرد و گفت: پهلوان، واقعاً که عجب زور بازوئی داری! تا حالا کسی را ندیده ام که بتواند با یک مشت چند نفر را بکشد! حسنی با تعجب حاکم را نگاه می کرد و چیزی نگفت، یعنی کشتن چند تا پشه این قدر مهم بود؟! خلاصه، رفتند و رفتند تا به قصر رسیدند حاکم دستور داد حسنی را ببرند به حمام و لباس های نو تن او کنند. بعد هم او را فرمانده سپاه خود کرد. از آن روز به بعد، حسنی توی قصر ماند. مدتی گذشت و حسنی به خوبی و خوشی در قصر زندگی می کرد. هر وقت دلش می خواست می خورد و هروقت دلش می خواست، می خوابید. تا اینکه یک روز به حاکم خبر دادند:

شاید بپسندید: حکایت ضرب المثل برو کشکتو بساب!

چه نشسته ای که حاکم کشور همسایه با لشکر و بزرگش به ما حمله کرده است. حاکم گفت: نترسید تا وقتی پهلوان حسنی را داریم از هیچ چیز نترسید،بعد دستور داد حسنی را خبر کنند که بیاید و به او گفت: هر چه سریع تر سربازان را برای نبرد آماده کن. حسنی که تا به حال با هیچ کس نجنگیده بود و زره و کلاه و شمشیر ندیده بود تا اسم جنگ را شنید، رنگ از روی او پرید. حسنی زد تا فرار کند و خودش را به ده پیش ننه اش برساند.

حاکم و اطرافیان او فکر کردند پهلوان حسنی می خواهد هر چه زودتر یک تنه و بدون سلاح خودش را به دشمن برساند و روزگارشان را سیاه کند به خاطر همین زود دویدند و جلویش را گرفتند و با هزار خواهش و تمنا خواستند که دست نگه دارد. حاکم گفت: آخر پهلوان این طور بدون زره و سلاح که نمی شود، کشته می شوی. سرت را به باد می دهی! به دستور حاکم او را به اصطبل مخصوص بردند و گفتند: هر اسبی را که می خواهی انتخاب کن.

حسنی به اسب ها نگاه کرد، چشمش به یک اسب لاغر و مردنی افتاد خوشحال شد و با خودش گفت: این اسب خیلی خوب است از لاغری مثل چوب است باید سوارش بشوم و محکم افسار آن را نگه دارم تا نتواند راه برود، بعد به اسب اشاره کرد و گفت: من این را می خواهم. همه یک صدا فریاد کشیدند: آفرین پهلوان! واقعاً اسب خوبی انتخاب کردی فقط تو می توانی سوار این اسب شوی این اسب دنیا است.

حتی باد هم به گرد پاهای او نمی رسد حسنی تا این را شنید رنگ از روی او پرید و با خودش گفت: ای خداجان چه غلطی کردم! اما یکهو فکری به خاطر او رسید و برای اینکه از روی اسب نیفتد، دستور داد او را با طناب به اسب ببندند با این حرف دوباره سربازان و اطرافیان حاکم به هوا بلند شدند: چه شجاعتی! چه سر نترسی دارد! می خواهد تا جان در بدن دارد، بجنگد.

ولوله ای در میان سربازان افتاد که نگو و نپرس همه از حسنی تقلید کردند و دست و پایشان شروع کرد به لرزیدن حسنی سوار بر اسب، بیرون آمد و جلوی سپاهیان خود ایستاد. تا اسب از اصطبل بیرون آمد روی دو پای خود بلند شد و شیه ای کشید. دور خودش چرخید و یک دفعه مثل اینکه بال درآورده باشد از جا پرید و مثل برق به طرف دشمن دوید. رنگ از روی حسنی بخت برگشته پرید و قلب او شروع کرد به تالاپ تالاپ صدا کردن سربازها که خیال می کردند حسنی حمله را شروع کرده معطلش نکردند، شمشیرهای خود را بیرون کشیدند و به دنبال فرمانده خود، چهار نعل تاختند.

افسار اسب از دست حسنی ول شده بود بالا و پائین می پرید و توی این فکر بود که یک جوری خودش را از این وضع نجات بدهد. ناگهان چشمش به درخت تنومندی افتاد که آن نزدیکی ها بود اسب با سرعت به طرف درخت می رفت وقتی اسب به درخت رسید، حسنی دست خود را دراز کرد و یکی از شاخه های درخت را گرفت تا حیوان دیگر نتواند حرکت کند، اما از بخت بد چوب درخت را موریانه خورده بود و درخت به موئی بند بود تا حسنی شاخه را گرفت درخت از جا کنده شد و دور سر او شروع به چرخیدن کرد! سربازهای دشمن که از پهلوانی های حسنی، تعریف ها شنیده بودند، تا دیدند حسنی درخت به دست تک و تنها به طرف آنها می آید ترسیدند و پا به فرار گذاشتند.

شاید بپسندید: با پیدا کردن مقدار عددی هر کیک، معادله آخر را حل کن!| ریاضی‌ات چقدر خوبه!

اسب و حسنی هم به دنبال آنها بودند. سربازهای دشمن که دیدند حسنی ول کن نیست همگی تسلیم شدند و به پای او افتادند. این جوری بود که دشمن شکست سختی خورد. وقتی مردم این خبر را شنیدند، خیلی خوشحال شدند و به پیشواز پهلوان حسنی رفتند و او را با احترام وارد شهر کردند، حاکم هم از شادی روی پای خود بند نبود، دستور داد که شهر را آذین بندی کنند و هفت شب و هفت روز جشن و شادی کنند. حسنی که خوب می دانست تمام چیزهائی که پیش آمده از روی اتفاق بود، تصمیم گرفت دست از تنبلی بردارد و زندگی تازه ای را شروع کند. این بود که با خوشحالی پیش مادر خود برگشت و قول داد که کار کند و زحمت بکشد تا واقعاً یک پهلوان شجاع بشود.

احتمالاً بپسندید: اگر نکته تصویر ببر حنگلی را پیدا کنی، جزو 1 درصد تیزبین جهان هستی!

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

شاید بپسندید: قدرت دید و چابکی ذهنی خودت رو با پیدا کردن عدد 89 اثبات کن!

 

 

 

اهمیت بازی های فکری

به گفته Psychology Today، ورزش منظم مغز می تواند حافظه، تمرکز و توانایی های تفکر جانبی را بهبود بخشد. باور نکردنی است که چگونه یک سرگرمی دلپذیر مانند حل پازل یا جدول کلمات متقاطع ممکن است چنین مزایای عظیمی بر سلامت کلی شما داشته باشد.

احتمالاً بپسندید: کدومیکی از این 3 زن، کودک خودش رو بغل نکرده!؟

مزایای بازی فکری

تفریح و سرگرم شدن تنها یکی از فواید بازی های فکری می باشد، بازی فکری و سلامت روان رابطه ی مستقیمی باهم دارند. همچنین تاثیر بسزای بازیط فکری بر مهارت های شناختی و عملکرد ذهن را نباید از یاد برد. از جمله مزایای بازی های فکری می توان موارد زیر را نام برد.

شاید بپسندید: شرط می بندیم که نمی توانید این دنباله اعداد را در کمتر از 20 ثانیه شکست دهید!

اهمیت این آزمون های تصویری برای افزایش تمرکز

تصاویری شبیه تصویر فوق می توانند قدرت تمرکز و دقت شما را افزایش دهند. شما با حل مرتب معماها و سوالات هوش و تصاویر این چنین، مغز خود را به فعالیت وادار می کنید. این مسئله به افزایش تمرکز، دقت و جزئی نگری شما خواهد افزود.برای حل سوالات هوش و تصاویر پازلی، دقت کردن حرف اول برای موفقیت است. اکنون نیز به دقت به تصویر نگاه کنید.

شاید بپسندید: تست شخصیت: از نظر دیگران قابل اعتمادی هستی یا خیر!؟

دلایل عدم تمرکز چیست؟

می تواند علل روانی، محیطی و فیزیولوژیکی داشته باشد. نکته مهم این است که سعی کنیم اثرات این علل را به حداقل برسانیم. اعتیاد به فناوری نیز یکی از عواملی است که اخیراً باعث عدم تمرکز می شود.

شاید بپسندید: بینایی ات مشکلی نداشته باشه در یک نگاه چهره دوم و مخفی تصویر را پیدا می کنی!

تمرکز و عدم تمرکز چیست؟

تمرکز، توانایی ایجاد دقت بر روی یک کار بدون تأثیر محرک های داخلی و خارجی است. به طور خلاصه، تمرکز به معنای کنترل ذهن است. تمرکز به عنوان یکی از پیش نیازهای موفقیت پذیرفته شده است. اما عدم تمرکز به معنای کنترل ذهن توسط محرک های درونی و بیرونی است. به این ترتیب عدم تمرکز و کمبود آن، امکان یادگیری و کار با کیفیت را با خلل ایجاد می کند.

احتمالاً بپسندید:  با دلیل منطقی بگو کدومیکی از این سه زن می تواند یک جادوگر خبیث باشد!

آلزایمر و فعالیت مغز و  بازی های فکری

محققان دریافته اند که بخشی از اختلالات مغزی و رشد بیماری هایی همچون فراموش و آلزایمر با کاهش فعالیت های مغزی در ارتباط است. لذا برای جلوگیری و یا احمالا رشد این بیماری ها، باید تحرک مغز را افزایش داد. سوالات ریاضی شبیه سوال هوش ریاضی جاضر می تواند سبب افزایش عملکرد مغز شود. حل صحیح این سوال، نیازمند تمرکز و دقت است. در واقع تنها راه حل پاسخ به این سوالات نیز همین نکته است. بر همین اساس سوالاتی از این دست در کنار ایجاد سرگرمی برای سلامت مغز بسیار مفید هستند.

شاید بپسندید:حکایت مرد گل خوار و عطار قند فروش از داستان های پرمعنای مثنوی معنوی!

اهمیت سوالات هوش

این سوالات به شما کمک می کنند که عملکرد مغز شما افزایش پیدا کند. در دنیای کنونی که فعالیت بدنی و مغزی کاهش پیدا کرده است این سوالات هوش می تواند دقت، تمرکز و جزئی نگری شما را افزایش دهد. این مسئله از بیماری های مختلف مغزی نیر الزایمر و … می تواند جلوگیری کند.

احتمالاً بپسندید: اگه تو 10 ثانیه تفاوت های تصویر این دو کودک بازیگوش رو پیدا کنی، واقعاً نابغه ای!

 

 

 

برایتان جالب خواهد بود

داستان ضرب المثل خرش از پل گذشته!

احتمالاً بپسندید:فقط کسایی که حواسشون جمع هست متوجه اشتباه تصویر این ماهیگیر میشن!

شاید بپسندید:(ویدیو) جالب تهیه شیرنی زبان در قنادی!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × چهار =

دکمه بازگشت به بالا