داستان ضرب المثل تاپش پنج و نانش چهار، من حیرانم از این کار!
ضرب المثل تاپش پنج و نانش چهار: یکی بود، یکی نبود پیرزن فقیری بود که هر دو چشمش نابینا بود. نه پولی داشت که خدمتکاری به کار بگیرد، نه چشمی که دوست و آشنا را ببیند و نه زور بازو و توانایی انجام کاری که خودش کارهای خانه و زندگیش را انجام دهد….
ضرب المثل تاپش پنج و نانش چهار
این پیرزن خیلی چیزها نداشت. اما یک چیز داشت، آن هم عقل و هوش بود. هر مشکلی برای هر یک از اهالی محل پیش می آمد، یک راست راه می افتاد و می آمد سراغ پیرزن نابینا و مشکل خودش را با او در میان می گذاشت. پیرزن هم راه حل مناسبی جلو پای او می گذاشت و از این راه به همسایگانش کمک می کرد.
همسایه ها هم به کمک یکدیگر، مشکلات پیرزن را حل می کردند و سعی می کردند حال و روز بدی نداشته باشد. یکی برایش گوشت می آورد، یکی آرد می آورد، یکی میوه می آورد و یکی هم آردش را نان می کرد یا آب گوشتش را بار می گذاشت.
یک شب که پیرزن شامش را خورده بود و رختخوابش را انداخته بود و می خواست بخوابد، ناگهان صدای داد و بیدادی شنید.
صدا از خانه همسایه پیرزن بود. زن و شوهر بر سر یکدیگر داد می زدند و دعوا می کردند. پیرزن بلند شد و عصا زنان راه افتاد و رفت تا به در خانه ی همسایه رسید. در زد و وارد شد. زن و شوهر دعوا کرده را کنار خود نشاند. حرف های آن ها را شنید و بعد هم میان آن ها صلح و صفا برقرار کرد و به خانه اش برگشت. مرد همسایه از دخالت پیرزن و پایان یافتن دعوا خیلی خوشحال بود، اما زن همسایه ناراحت. چون پیرزن حق را به شوهرش داده بود و به او گفته بود که تقصیر کار است.
فردای آن روز، پیرزن کمی آرد برداشت و به در خانه ی همسایه رفت. آرد را به زن همسایه داد و گفت: «حالا که داری نان می پزی، قربان دستت، از این آرد برای من هم چند تا نان بپز.»
زن همسایه که از پیرزن دلخور بود گفت: «وقت ندارم آردت را خمیر کنم.»
پیرزن گفت: «عیب ندارد. خودم خمیر درست می کنم.»
و بعد، با این که چشم هایش نمی دید، آب آورد و آردش را خمیر کرد.
زن همسایه نان های خانه ی خودش را پخت. پیرزن ظرف خمیرش را به زن داد که با آن خمیر هم نان بپزد. زن همسایه که دیگر چاره ای نداشت، از آن خمیر پنچ تا چونه درست کرد و چونه ها را باز کرد و تاپ تاپ به دیواره تنور چسباند. وقتی نان ها پخته شد، زن همسایه یکی از نان ها را برداشت و چهار قرص نان را به پیرزن داد. پیرزن نان ها را شمرد و گفت: «چرا چهار تا؟»
زن گفت: «خمیرت همین قدر بود.»
پیرزن گفت: « تاپش پنج و نانش چهار! من حیرانم از این کار.»
زن همسایه فهمید که کور هم به کار خود بیناست و پیرزن باهوش تر از آن است که سرش کلاه برود. دستپاچه شد و گفت: «ببخشید، ببخشید. یکی از نان هایت را آن طرف انداخته بودم، یادم رفت آن را روی نان هایت بگذارم.»
بعد، آن نان را هم روی نان های پیرزن گذاشت.
پیرزن که دلیل ناراحتی زن همسایه را فهمیده بود، رو کرد به او گفت: «نباید از من دلخور باشی. در هر دعوا و بگو مگویی، یک نفر تقصیر کار است و فقط یک نفر حق دارد. هیچ وقت دو طرف دعوا راضی از پیش قاضی بر نمی گردند.»
زن همسایه از کاری که کرده بود خجالت کشید، از پیرزن معذرت خواست و به او کمک کرد تا به خانه اش برگردد از آن به بعد، کسی که احساس کند دیگری می خواهد فریبش بدهد، برای گلایه از او می گوید: «تاپش پنج و نانش چهار! من حیرانم از این کار.»
امیدوارم از مطلب امروز استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
برایتان جالب خواهد بود
چیستان: چه چیزی است که همیشه هنگام باران بالا می رود!؟
سوال هوش: با دلیل بگوئید که مادر نوزاد کدامیک از دو زن تصویر است!؟
داستان اصطلاح بنازم این سر را که تا به حال نشکسته !؟
چه کسی در جعبه هدیه دخترک آشغال قرار داده است!؟ || باهوشا در یک نگاه متوجه میشن!
تیزبین ها در 10 ثانیه تفاوت های دو تصویر دانشمندان در آزمایشگاه را پیدا می کنند!
اصطلاح “دزد باش و مرد باش” از کجا آمده است!؟
تست قدرت دید: با پیدا کردن پلنگهای کوهی استتار شده تصویر، ثابت کنید چشمان تیز مثل عقاب دارید!
فقط افراد باهوش مثل شرلوک هولمز در یک نگاه قاتل دخترک ورزشکار را پیدا می کنند!
با دلیل بگوئید که کدامیک از افراد تصویر از فروشگاه سرقت کرده است!؟