تفریح و سرگرمی

حکایت سنگ آسیاب: مرد عمل باش نه مرد حرف!

حکایت سنگ آسیاب: شیخ ابوسعید، درویشی بود دانا دل و معروف که در نیشابور خانقاهی داشت و شاگرد و مرید بسیار داشت. یک روز شیخ با جمعی از دوستان از صحرا می‌گذشتند و به یک آسیاب رسیدند. آسیاب یک آسیاب آبی بود که آب چشمه از تنوره‌ای در آن وارد می‌شد و پره‌های چرخ آسیاب را می‌چرخانید و سنگ آسیاب می‌چرخید و جو و گندم را آرد می‌کرد….

بیشتر بخوانید: در نگاه اول چه چیزی دیدید!؟ | با این تست خواهید فهمید که در مقابل شکست چه واکنشی دارید!؟

حکایت سنگ آسیاب

می‌دانیم که آسیاب دو حلقه سنگ دارد، یکی سنگ زیرین که بی‌حرکت است، یکی هم سنگ روئین که می‌چرخد و دانه‌های جو و گندم را از سوراخی در میان دو سنگ می‌ریزند و همان‌طور سنگ‌ها به هم سائیده می‌شود و جو و گندم آرد می‌شود و از طرف سنگ زیرین در جایگاه آرد می‌ریزد.

ابوسعید وقتی به نزدیک آسیاب رسید به دوستان گفت: «شما اینجا قدری بمانید تا من بروم در آسیاب تماشایی کنم و بیایم.»

در آسیاب یک آسیابان بود با شاگردش؛ و چند نفر هم مشتری بودند که جو و گندم برای آرد کردن آورده بودند و در انتظار نوبت بودند.

شیخ ابوسعید با لباس درویشی وارد شد و به آن‌ها سلام کرد و به تماشا ایستاد.

یکی از مشتری‌ها که کارش تمام شده بود آردها را در کیسه ریخت و رفت. گندم‌های یک مشتری دیگر را در آسیاب ریختند و کار آن هم تمام شد و چند مشتری تازه رسیدند و ابوسعید همچنان ایستاده بود و چشم از آسیاب برنمی‌داشت.

یکی از مشتری‌ها که دید ابوسعید از تماشای گردش آسیاب سیر نمی‌شود آمد پیش آسیابان و آهسته گفت: «این درویش را نگاه کن، گویا هرگز آسیاب ندیده است».

آسیابان در جواب آن مشتری گفت: «نه، من این‌ها را می‌شناسم، این‌ها در همه‌چیز همین‌طور فکر می‌کنند و از آن مضمون می‌سازند، ولش کن بگذار هرچه می‌خواهد تماشا کند».

یک مشتری دیگر گفت: «ولی این مؤمن دارد گریه می‌کند، چشم‌هایش را نگاه کن، شاید خیال می‌کند این سنگ با معجزه می‌چرخد و به یاد خدا افتاده.»

یکی دیگر از مشتری‌ها گفت: «نه بابا، درویش است و گداست و منتظر است که کسی یک‌مشت آرد به او بدهد.»

ولی ابوسعید به حرف‌های آن‌ها توجه نداشت و به فکر خود بود و اشکش هم روی صورتش دویده بود و همچنان ایستاده بود.

شاید بپسندید:تست هوش: با توجه به 2 عبارت اول، پاسخ عبارت آخر چند می شود!؟

حکایت سنگ آسیاب

شاید بپسندید: با دلیل بگوئید که بیمار باندپیچی شده مرد است یا زن!؟

احتمالا بپسندید: “داستان کوتاه مرد سه زنه” که همیشه آنان را فریب می داد و عشق می کرد تا اینکه ….

وقتی برگشتن شیخ دیر شد. دوستان به سراغ ابوسعید آمدند و در کنار او جمع شدند. یکی از دوستان پرسید: «گویا جناب شیخ تماشای آسیاب را خیلی دوست می‌دارند.»

مشتری‌ها هم منتظر شنیدن جواب شیخ بودند؛ و شیخ جواب داد: «تماشای آسیاب را دوست می‌دارم یا دوست نمی‌دارم، این چیزی نیست؛ اما نصیحت این سنگ آسیاب را دوست می‌دارم، این سنگ دارد با من حرف می‌زند و به من پند می‌دهد. می‌دانید این سنگ چه می‌گوید؟»

مرید شیخ گفت: «شما بهتر می‌دانید.»

ابوسعید گفت: «این سنگ به زبان حال دارد می‌گوید: تو نام خودت را درویش گذاشته‌ای و دلت به این خوش است که دانادل و هوشیار هستی و در دنیا می‌گردی و مضمون می‌سازی و خیال می‌کنی این کار است، اما درویش منم و دانادل و هوشیار منم که پایم در بند است ولی بااین‌حال بیش از تو گردش می‌کنم و این گردش برای دیگران بیشتر فایده دارد….

احتمالا بپسندید: ماجرای دو سقا : مرغ همسایه غاز نیست؛ مرغ است!!!

تو خیال می‌کنی که لباس درشت و زبر می‌پوشی و این نشان وارستگی است، ولی من از تو بهترم که دانۀ درشت می‌ستانم و آردِ نرم می‌بخشم… تو خیال می‌کنی که باید همۀ عالم را زیر پا بگذاری و آن‌وقت بفهمی که مردم حقیقت را خیلی کم می‌دانند و همه سرگشته‌اند ولی من با این سرگشتگی حقیقت را فهمیده‌ام… تو خیال می‌کنی که چون همه‌چیز را نمی‌دانی باید سرگردانی پیشه کنی و از دنیا بدگویی کنی ولی من از تو بهترم که به‌اندازۀ هنر و توانایی‌ام به وظیفه‌ام عمل می‌کنم و به کار دیگران کاری ندارم….

تو خیال می‌کنی کسی که ریشش را در آسیاب سفید کرده بی‌تجربه است ولی من می‌دانم چه بسیار ریش‌ها هست که با گذشت روزگار سفید می‌شود و صاحبش به‌اندازه این آسیابان زندگی را نمی‌شناسد… تو بااینکه خود را وارسته و از دنیا گذشته می‌دانی چیزهایی از مردم می‌گیری و در عوض چیزی به کسی نمی‌دهی اما من که یک سنگ آسیاب هستم و ادعایی ندارم هرچه را از مردم می‌گیرم دوباره بهتر از آن را به مردم پس می‌دهم و یک‌ذره از حق مردم را در دست خود نگاه می‌دارم …

با این حرف‌ها که سنگ آسیاب می‌زند من دلم به حال خودم می‌سوزد و می‌بینم که راست می‌گوید. ما همه ادعا هستیم او همه هنر است، ما همه گفتاریم و او عمل است، ما همه بیکاریم و او در کار است، ما همه در جستجوییم و او پیدا کرده است، ما همه درراهیم و او رسیده است.»

صورت ابوسعید از اشک‌تر شده بود و دوستان او هم از این نکته متأثر شدند؛ اما مشتری‌های آسیاب آن‌ها را نگاه می‌کردند و نمی‌دانستند که شیخ چه می‌خواهد بگوید.

احتمالا بپسندید: ضریب هوشی خود را بیازمایید: عدد گم شده دایره سوم را پیدا کنید!

چیستان : نام ورزشی است که اگر بخش اولش را برداریم، بخش دومش یک نوع غذا می شود!

حکایت سنگ آسیاب

یکی از مشتری‌ها به آسیابان گفت: «هیچ می‌فهمی که مقصود این‌ها چیست؟»

آسیابان گفت: «می‌فهمم، این‌ها کارشان همین است، یک‌مشت درویش روشن‌دل‌اند، همه‌چیز را می‌بیند و دربارۀ همه‌چیز حرف می‌زنند. شیرین‌زبان و خوش‌ذوق‌اند، در هر کاری رازی می‌جویند و نکته‌ای می‌گویند. گریه می‌کنند و خنده می‌کنند، به همه پند می‌دهند و نصیحت می‌کنند و گاهی درست می‌گویند گاهی هم اشتباه می‌کنند اما رشتۀ کار در دست ماست، ماییم که از جو و گندم آرد می‌سازیم و زندگی مردم را روبه‌راه می‌کنیم. در دنیا مرد خوب بسیار است؛ اما اگر مردانِ کار نباشند کار دنیا لنگ می‌شود.»

امیدوارم از مطلب امروز استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 

برایتان جالب خواهد بود

دوست دارید به همراه عشق تان از کدام پله ها بالا بروید | انتخاب‌تان نکات جالبی را درباره واقع گرایی شما افشا می کند!

تست هوش: اگر با توجه به تصویر پاها، زن حامله را شناسایی کنی در باهوشی رو دست هرکول پوآرو زدی!

فقط 1% افراد می توانند در نگاه اول اسب سوار متفاوت را تشخیص دهند!

در تصمیم گیری مصمم هستید یا بلاتکلیف؟ || با این تست شخصیت متوجه شوید!

تیزبینی و تمرکزتان را با پیدا کردن تفاوت های دو تصویر زن مسافر ارزیابی کنید!

کدام پنجره بزرگتر است؟ || نابغه ها این تست هوش را در 5 ثانیه رمزگشایی می کنند!؟

آزمون قدرت دید: گوزن استتار شده جنگل را در 7 ثانیه پیدا کنید!

تست هوش: با جابجایی یک چوب کبریت، عبارت ریاضی را اصلاح کنید!

کدام خوراکی است که بیرون آن را دور می اندازید و داخلش را می پزید. بعد بیرون را می خورید و داخلش را دور می ریزید!

یکی از کلیدها را انتخاب کن تا بگم که در برخورد با مشکلات دیگران همدلی دارید یا بی تفاوت هستید!

قصه آموزنده‌ دوستان نااهل از داستان های حکمت آمیز کتاب مرزبان‌نامه

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 2 =

دکمه بازگشت به بالا