داستان های عطار
-
تفریح و سرگرمی
حکایت مرد بت پرست از “عطار نیشابوری” : داستان بت پرستی که نزد خدا عزیز بود!
آنجا یک بتخانه است و یک مرد بتپرست جلو یک بت سنگی نشسته است و بت را صدا میزند و…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت خارکن و سلطان محمود: نان چرب نداری، زبان چرب داشته باش!
سلطان محمود غزنوی با امیران لشکر خود بهقصد شکار به صحرا رفت. در کنار تپهای سرسبز و پردرخت که دیدن…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت مارگیر و مار از داستان های عطار نیشابوری در باب سوء استفاده از نام و یاد خدا
مرد مارگیری بود که در گرفتن مار خیلی تجربه داشت و کارش این بود که میرفت دم سوراخ مار تله…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
ماجرای دو سقا : مرغ همسایه غاز نیست؛ مرغ است!!!
یک مرد سقا بود و کارش این بود که هرروز مشک خود را به دوش بیندازد و از سر چشمه…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت خوشبخت و بدبخت: دولت و جامعه چقدر مسئول هستند!؟
یک روز انوشیروان با همراهان به شکار میرفتند. در صحرای دور از آبادی به ویرانهای رسیدند. انوشیروان با اسب بهطرف…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت سنگ آسیاب: مرد عمل باش نه مرد حرف!
یک روز شیخ با جمعی از دوستان از صحرا میگذشتند و به یک آسیاب رسیدند. آسیاب یک آسیاب آبی بود…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت علاج گدایی: داستانی جالب از عطار نیشابوری در باب تکدی گری در جامعه!
یک مرد گدا بود که اسمش گدا جهانبخش بود و به گدایی عادت کرده بود و هیچوقت تن به کار…
بیشتر بخوانید »