;
تفریح و سرگرمی

دو حکایت خنده دار| حکایت پسرک و مغازه دار

امروز با دو داستان خنده دار با شما هستیم. زندگی امروزی و مشکلات آن سبب شده است که لبخند از لبان همه ما دور شود. اما مطمئن هستیم این دو داستان کوتاه، لبخندی هر چند کوچک بر لبان شما ایجاد خواهد کرد. با حکایت پسرک و مغازه دار با چشمک همراه باشید.

بیشتر بخوانید: مرد لاف زن و دنبه گوسفند از داستان های زیبای مثنوی معنوی

حکایت پسرک و مغازه دار

مادری پسر کوچکش را برای خرید تخم مرغ به خواربارفروشی فرستاد.

پسرک وقتی از مغازه دار در خواربار فروشی تخم مرغ خواست، مغازه دار کوچکترین تخم مرغ ها را انتخاب و به کودک داد.

پسرک به تخم مرغ ها نگاه کرد و گفت:

– چرا همیشه به من تخم مرغ های کوچک را می دهی؟

مغازه دار پاسخ داد: چون حمل آن آسان است.

پسر که باهوش بود چیزی نگفت. پول تخم مرغ ها را داد و بلافاصله از مغازه خارج شد.

مغازه دار پول ها را شمرد و متوجه شد، پسرک پول کمی به او داده است. از مغازه بیرون آمد و فریاد زد:

-آهای! تو پول کمی به من دادی!

پسرک خندید و گفت:

-به عمد کم دادم، چون شمردن آن آسان است.

بیشتر بخوانید: حکایتی جالب از کتاب کلیله و دمنه: حکایت مردم هیزم شکن و چاه آب!

چادر کجاست؟

زن و شوهری تصمیم گرفتند به خارج شهر بروند و آنجا در خارج شهر چادر بزنند. آنها یک مکان خوب پیدا کردند و چادر خود را برپا کردند. غذایشان را خوردند و به چادرشان رفتند. چند ساعت بعد زن، شوهرش را بیدار کرد و گفت:

– مرد! بیدار شو، بیدار شو!

مرد از خواب بیدار شد و گفت:

– چی شده؟ این موقع شب چه می‌خواهی؟

زن گفت: به بالا نگاه کن! به من بگو حالا چه می بینی؟

مرد به سمت بالا نگاه کرد و گفت:

– واسه همین بیدارم کردی؟ ستاره های زیادی می بینم، میلیون ها ستاره درخشان.

همسرش دوباره پرسید:

– خوب، این چه چیزی را به تو نشان می دهد؟

مرد که  خیلی خواب آلود بود، کمی فکر کرد و پاسخ داد:

من قدرت خدا و درماندگی خودمان را می بینم. جهان بی نهایت و بی اهمیتی خود را در برابرش می بینم. من وجود کهکشان ها، ستاره ها، سیارات را می بینم. با نگاه کردن به موقعیت ستاره ها می توانم بگویم که الان ساعت 3 بامداد است. از نظر هواشناسی می بینم که امروز هوا خیلی خوب است. حالا چرا این را از من پرسیدی؟

زن پاسخ داد: این همه فلسفه بافتی! اما نفهمیدی که چادر ما را دزدیده اند!!!

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

دیگر داستانها:

داستان ملا نصرالدین و غاز یک پا

حکایت بهلول و مرد کفشدوز شیاد

بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش  و بز حسود

حکایت مرد حکیم و حاکم شهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × پنج =

دکمه بازگشت به بالا