حکایت
-
داستان جالب و شنیدنی مدیر ورشکسته!
مدیر شرکتی روی نیمکتی در پارک نشسته بود و سرش را بین دستانش گرفته بود و به این فکر میکرد…
بیشتر بخوانید » -
داستان عهد شب زفاف: فرار عروس از حجله
دو تا برادر بودند يکى تاجر، يکى مسگر. تاجر يک دختر داشت. مسگر يک پسر. دختر و پسر همديگر را…
بیشتر بخوانید » -
افسانه های مغرب زمین: داستان دختر آسیابان که پوشال کاه را به طلا تبدیل می کرد!
آسیابان فقیری بود که همیشه دلش میخواست در نظر دیگران مهم جلوه کند. او کمی لافزن بود؛ اما چیزی نداشت…
بیشتر بخوانید » -
حکایت زن زیبا و قاضی هوس باز !
جوحی یک سال گرفتار فقر و درویشی شد. وقتی خود را از همه سو بی چاره دید،به خانه رفت و…
بیشتر بخوانید » -
داستان ضرب المثل فلک همیشه به کام یکی نمی گردد!
در گذشته بازرگانی ثروتمند در خانه ای بزرگ زندگی می کرد. روزی از روزها که بازرگان در حیاط خانه اش…
بیشتر بخوانید » -
حکایت شنیدنی عیادت کر از همسایه بیمار!
در شهری دور، مرد کری بود که همیشه تلاش می کرد به دیگران نشان دهد که کر نیست. لذا هر…
بیشتر بخوانید » -
قصه عامیانه ارمنی: داستان بازرگان طماع و هیزم شکن فقیر!
هیزمشکنی چون سایر هیزمشکنها و سایر آدمها همسری داشت. ولی خداوند نه بچهاش میداد و نه اینکه قوموخویشی داشت. با…
بیشتر بخوانید » -
حکایت ضرب المثل توبه گرگ مرگ است!
توبه گرگ مرگ است اشاره به افرادی دارد که در تمام طول زندگی خود کار اشتباهی را انجام داده و زمانی…
بیشتر بخوانید » -
حکایت ضرب المثل چوب توی آستین کردن!
در گذشته مجازات های مختلفی متناسب با گناهی که محکومین مرتکب شده بودند در نظر گرفته می شد، مثلا محکومین…
بیشتر بخوانید » -
داستان مردی که در حمام زنانه کار می کرد!
مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده…
بیشتر بخوانید »