حکایت
-
حکایت مرد نابینای نکته سنج که قماربازان شهر را ضربه فنی کرد!
حکایت مرد نابینای نکته سنج: یک روزی بود و یک روزگاری. در زمان قدیم در شهر انطاکیه تاجر ثروتمندی از…
بیشتر بخوانید » -
حکایت فرار از مرگ: داستان مردی که از دست عزرائیل فرار کرد!
حکایت فرار از مرگ: یک روزی بود و یک روزگاری. گفتهاند که یک روز نزدیک ظهر حضرت سلیمان پیغمبر در…
بیشتر بخوانید » -
حکایت ریش نجات بخش، داستان شنیدنی از مثنوی مولانا!
حکایت ریش نجات بخش: سلطان محمود غزنوی از شبگردی خیلی خوشش میآمد. بهطوریکه میدانیم در زمانهای قدیم کار دستگاههای دولتی…
بیشتر بخوانید » -
حکایت مرد دباغ در بازار عطر فروشان!
حکایت مرد دباغ در بازار عطر فروشان: روزي مردي از بازار عطرفروشان ميگذشت، ناگهان بر زمين افتاد و بيهوش شد.…
بیشتر بخوانید » -
حکایت آهو در طویله خران ! | همنشینی با احمق و ناجنس از جهنم بدتر است!
حکایت آهو در طویله خران: یک روزی بود و یک روزگاری. یک روز یک شکارچی از صحرا یک آهو گرفته…
بیشتر بخوانید » -
حکایت خرگوش پير و دسته فيلها!
حکایت خرگوش پير و دسته فيلها: در زمانهای قدیم، در جنگلی، چشمه ای بود که آب خنک و زلالی داشت.…
بیشتر بخوانید » -
حکایت سلمان کر و شعبان کر از مثنوی معنوی
حکایت سلمان کر و شعبان کر: یک روزی بود و یک روزگاری. یک پیرمرد بقال بود به نام سلمان که…
بیشتر بخوانید » -
داستان شنیدنی ابن سیرین و زن هوس باز!
داستان شنیدنی ابن سیرین و زن هوس باز: شاگرد جوان پارچه فروشی هر روز صبح به مغازه می امد. مغازه…
بیشتر بخوانید » -
حکایت جالب و شنیدنی حکم نا حق از مثنوی مولانا | حکایت مردی که از پس گردنی زدن پول در آورد!
حکایت جالب و شنیدنی حکم نا حق: یک روزی بود و یک روزگاری. یک پیرمرد کمبنیه و لاغراندام که خیلی…
بیشتر بخوانید » -
حکایت مرد حکیم و تعلیم شاهزاده!
حکایت مرد حکیم و تعلیم شاهزاده: روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در…
بیشتر بخوانید »