اصطلاح می گویم نر است می گوید بدوش از کجا آمده است+داستان جذاب
اصطلاح می گویم نر است می گوید بدوش: هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان حکایت هر چه می گویم نر است می گوید بدوش را برایتان بازگو کنیم.
داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در ادامه با وب سایت چشمک و ضرب المثل یا اصطلاح می گویم نر است می گوید بدوش همراه باشید.
شاید بپسندید: پاسخ عبارت ریاضی فوق را در 10 ثانیه پیدا کنید | فکر نکن ساده است، خیلی ها اشتباه جواب دادند!
اصطلاح می گویم نر است می گوید بدوش
در روزگاران قدیم در یکی از جنگها، نادرشاه که به تعقیب دشمن رفته بود، از لشکریان و همراهانش جدا شد و در پی دشمنانش افتاد. اما پس از چند ساعت مسیر را گم کرد و تک و تنها، گرسنه و خسته در بیابان بی انتها گرفتار شد. او در به در دنبال کلبه ای، درختی، رودی و خلاصه نشانه ای بود که بتواند با آن راهش را تشخیص دهد و خودش را به اردوگاه لشکریانش برساند. تا عصر سرگردان بود. هوا که تاریک شد، از دور سوسوی نوری را دید. به سوی نور رفت. در آن کلبه پیرمرد و پیرزنی زندگی می کردند که تنها دارایی شان از زندگی فقط یک گاو بود.
نادر شاه صاحب کلبه را صدا کرد. پیرمرد بیرون آمد و گفت: «خسته نباشی، بفرما.»
نادرشاه در کلبه پیرمرد
شاه از اسب فرود آمد و داخل کلبه پیرمرد شد. همسر پیر او یک کاسه آب و کمی نان خشک جلوی نادر شاه گذاشت و گفت: «ببخشید، خوردنی دیگری نداشتیم که با آن از شما پذیرایی کنیم.»
نادرشاه فوراً کاسه ی آب را گرفت و سر کشید. به محضی که تشنگی اش که برطرف شد، در تاریکی کلبه دست به نان برد و متوجه شد از سنگ هم سفت تر است به پیرمرد گفت: «شما این نان سفت و سخت را چه طور می خورید؟ خورشتی، مرغی، آبگوشتی، چیزی ندارید؟ » زن گفت: «اگر داشتیم، می آوردیم. مهمان حبیب خداست ما همیشه نانمان را توی آب می زنیم تا نرم شود. اما تو آب را یکباره سر کشیدی و حالا دیگر آب هم نداریم که برای خیس کردن نان برایت بیاوریم».
نادر شاه رو به پیرمرد کرد و گفت: «این سکه را بگیر و برو برای من کمی روغن یا شیر بخر.»
پیرمرد گفت: «مثل این که از اینجا بی خبری! سکه ات را برای خودت نگه دار؛ در این بیابان دور افتاده آب و آبادانی نیست که من بروم از آن جا شیر و روغن بخرم.»
شاید بپسندید: چیستان | کدام دو پرنده هستند که هر کدام برعکسش نام پرنده دیگری است!؟
نادر شاه شیر می طلبد
نادر شاه به شدت ناراحت شد. اصلا نمی توانست آن نان های سفت را بخورد. تا خواست کمی از نان را در دهانش بگذارد تا خیس بخورد، صدای گاوی بلند شد. نادر شاه شادمان از جا جست و گفت: «برو برایم کمی از شیر گاوت بیاور.» پیرزن گفت: «گاو ما شیر ندارد.»
نادر شاه گفت: «تا حالا نگفته بودم. من نادر شاه هستم و دستور می دهم که بروی شیر گاوت را بدوشی و برای من بیاوری.»
پیرمرد گفت: هر که هستی عزیزی، چون مهمان ما هستی؛ اما متأسفانه از شیر گاو خبری نیست. گاو، گاو شخم است، نر است، گاو شیرده نیست.»
نادرشاه این بار به شدت عصبانی شد و با صدای بلند گفت: پیرمرد نادان، روی حرف نادرشاه حرف می زنی؟ وقتی دستور می دهم بروی شیر گاو را بدوشی، باید فوراً اطاعت کنی و دیگر حرفی نزنی. چند بار باید بگویم که من نادرشاه هستم.»
پیرمرد با تعجب صدایش را بلند کرد و گفت: «گیر عجب آدم نادانی افتاده ام، هر چه می گویم نر است، می گوید برو شیرش را بدوش.»
نادرشاه تازه متوجه شد که چه سوتی بزرگی داده است به همین خاطر با حالت شرمندگی سرش را پایین انداخت و خشمش را فرو خورد، سپس از پیرمرد و پیرزن معذرت خواهی کرد. در نهایت همان نان خشک را به دندان کشید تا صبح شود و بتواند به اردوگاهش برگردد.
شاید بپسندید: اصطلاح با سلام و صلوات وارد شدن یا وارد کردن از کجا آمده است!؟+داستان
کاربرد اصطلاح می گویم نر است می گوید بدوش
از آن روزگار به بعد از هر کس که زور بگوید و انجام کاری نشدنی را بخواهد، یاد قصه ی نادرشاه می افتند و می گویند: «هر چه می گویم نر است، می گوید بدوش»
بیشتر بخوانید: اصطلاح سنگ کسي را به سينه زدن از کجا آمده است+داستان جالب و خواندنی
شاید بپسندید: نکته ترسناک این تصویر چیست!؟
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
احتمالا بپسندید: حکایت شیر باسواد و خر بیسواد: وقتی سواد با عقل و شعور همراه نباشد، نتیجه اش نیستی است!
برایتان جالب خواهد بود
شاید بپسندید: اگر میخای بدونی اعتماد به نفس داری یا نه، این تست رو از دست نده!
حالا این داستان رو اون پیر مرد و پیرزن برات تعریف کردند یا نادر اومد عابرو خودش رو بورد و داستان را تعریف کرد
از این داستان چه نتیجه ای گرفتی؟: نتیجه گرفتم ۱- نادرشاه آدم با شهامت با رشادت با وجود و از این چیزای بزرگ ارزشمند در وجودش داشته۲- عذرخواهی هم سرش می شده۳- حرام خوار و زورگو نبوده و سکه داده براش خرید کنن۴- دنبال مال مردم خوری نبوده۵- در حدود ۳۰۰سال پیش پادشاه به دنبال گوشت قرمز و گوشت مرغ بوده یعنی اینکه احتمال پیدا شدن مرغ و گوشت بوده که الآن در قرن ۲۱ کم یابه ۶- گاو اون پیرمرد و پیرزن رو ندزدیده۷- متوجه شدم که ۳۰۰سال پیش مردم آزاد بودند و می توانستن سر پادشاه خود داد بزنن و آزادانه برای دفاع از حقوق خود در برابر بالاترین مقام کشور می توانستن دفاع کنن۸- یک شخص عجب دل و جراتی داشته که یه تنه دنبال دشمن می رفته!۸- شخصیت دوراندیشی بوده،چون با توجه به اینکه گرسنگی و خستگی بر انسان فائق پیدا می کنه اقدامی برای از بین بردن مالکان گاو و کشتن گاو انجام نداده و دل رحم بوده و ده ها برداشت و نتیجه گیری دیگه،به نظر من با توجه به اینکه کلی جواهر و الماس و اشیای قیمتی به مملکت آورد باید از هیکلش و هیبتش مجسمه طلا درست کرد و صبح تا شب همه عبادتش کنه،البته من نمی دونم که این جواهرات الآن کجا هستن اما در دولت های قبل قاجار و پهلوی مورد دست درازی قرار نگرفتن.در نهایت نادرشاه بزرگترین انسان روی زمین بوده که در بین دو رعیت شب را تا صبح سپری کرده،بعید بدونم مثلش بیاد.
عالی
اما گفتن شاه اسماعیل صفوی بوده شایدم از شاهان قاجار بوده … در هر صورت روحت شاد نادر شاه
بهترین و جالب ترین مثل کوردی
واقعی هست؟
و نادر با تعجب بسیار به این داستان می نگرد…😮
به تعبیردیگه خواستن نادرشاه بزرگ روقلدروزورگومعرفی کنن که نتیجه برعکس شده. واین حکایت اگرهم گفته شده اززبان دشمنانش بوده که نمونه اونوالانم داریم. درودبرنادرپسرشمشیرآخرین وبزرگترین فاتح شرق
چرا داستان سازی میکنید؟
درود بر همه
خیلی خوبه بجای این همه چرندیاتی ک بواسته شبکه های اجتماعی بخورد ما و بچه های این کشورمیدن
حداقل کمی اینگونه بپردازیمـ/
بخصوص ایراداتی که درگفتار و زبان و گویشهامون داریمـ/
ممنون از مدیریت این کانال برقرار و پایدار باشید🌱🌾