داستان های مثنوی
-
تفریح و سرگرمی
حکایت دانه و دام از مثنوی مولانا: داستانی جالب درباره عاقبت کسی که فریب آدم ریاکار را بخورد!
حکایت دانه و دام: یک روز یک صیاد برای شکار مرغان به صحرا رفت. اینجاوآنجا گردش کرد و به زمین…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان مرد حق نشناس و سگ باوفا از داستان های زیبای مثنوی مولانا
یک رهگذر از راه رسید و دید مردی در کنار جسد یک سگ نشسته و برای او های های گریه…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت عیادت مرد کر از همسایه: حکایت مرد ناشنوایی که تلاش می کرد دیگران متوجه نشوند!
ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
کودک حلوا فروش | حکایت کودک حلوا فروشی که گریه اش مشکل گشا شد!
داستان های مثنوی معنوی مولانا سراسر پند است و اندرز. نکات اخلاقی و تربیتی در این داستان ها، فراوان است…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت مرد بی عقل و با عقل: مرد بی عقل چیزی می دانست که دیگران نمی دانستند!
مردی که از فهم و کمال سهمی داشت و از مال دنیا بهرهای نداشت پیاده از شهری به شهر دیگر…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت عطار قند فروش و مرد گل خوار | داستان پرمعنای مولانا در باب اینکه چه کسی احمق است و چه کسی عاقل است!؟
.... روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت مرد مفت خور و پيرمرد هيزم فروش از سری داستان های مثنوی معنوی
مرد فقیر و پرخوری را به جرمی زندانی کردند. در زندان هم آرام نگرفت و متنبه نشد و به زور…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت سلمان کر و شعبان کر از مثنوی معنوی
حکایت سلمان کر و شعبان کر: یک روزی بود و یک روزگاری. یک پیرمرد بقال بود به نام سلمان که…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت دزد خرمای پررو که صاحب نخلستان حسابی ادبش کرد!
حکایت دزد خرمای پررو : مردی در یک باغ ، درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین…
بیشتر بخوانید »