داستان طنز
-
تفریح و سرگرمی
ملا نصرالدین و دزد کفش: حکایت الاغ ملانصرالدین که دزدگیر داشت!
حسین داستان کفشهای گمشدهاش را با صدای آهسته و ملایم شروع کرد: «دیروز رفتم به میهمانی. ما روی هم ده…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت ملانصرالدین و زن ایده آل!
ملا نصرالدین با دوستی صحبت میکرد. دوستش به او گفت:«خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتادهای؟» ملا نصرالدین پاسخ…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت غول چراغ جادو و رئیس شرکت | هیچ وقت قبل از رئیس تان اظهار نظر نکنید!
یک روز منشی دفتر، مسئول بخش و مدیر شرکت در حال رفتن به سمت سلف برای صرف ناهار بودند. ناگهان…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان کوتاه و جالب مرد کلاه فروش و میمون ها!
روزی روزگاری مرد کلاه فروشی از جنگلی می گذشت.چون خسته بود تصمیم گرفت زیر سایه ی درختی کمی استراحت کند. …
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان مردی که دیب می خواست! | داستانی طنز اندر احوالات کسانی که زبانشان به گفتن بعضی کلمات نمی چرخد!
یک بنده خدایی که زبونش میگرفته، میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ با…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
ملانصرالدین و الاغ مرده | ملا نصر الدین که با الاغ مرده اش کلی پول درآورد!
ملا نصرالدین از کسی یک الاغ خرید به قیمت صد سکه. فروشنده الاغ به ملا گفت، امروز کمی با الاغ…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت ناصرالدین شاه و مرد ذغال فروش |ذغال فروشی که درباره جهنم به ناصرالدین شاه گزارش داد!
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد....با حکایت…
بیشتر بخوانید »