افسانه
-
تفریح و سرگرمی
حکایت شنیدنی لاک پشت و مار | داستان از چاله درآمد داخل چاه افتاد!
سنگ پشت (لاک پشت) در لاک خودش کز کرده بود و غصه مي خورد . نمي دانست با اين همه…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت میراث پیرمرد برای پسرانش | داستان سه میراث بی ارزش پیرمرد به پسرانش که ثروت ساز شدند!
در زمان قديم، پدرى بود که پس از مرگش، نردباني، طبلى و گربهاى براى سه پسرش به ارث گذاشت. نردبان…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت زن و شوهر لجباز| داستان مردی که زن شد تا شرط را نبازد!
زن و شوهرى در خانهٔ کوچکى با هم زندگى مىکردند. زن خيلى زرنگ و پرکار بود، از صبح تا شب…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت شاهزاده و آهو | داستان پدری که از دخترش خواستگاری کرد!
روزگارى زن و شوهرى بودند. يک روز زن مريض شد يک انگشترى داد به شوهرش و گفت: 'اگر من مردم…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت خروس گردو دزد | خروسی که از همه حیوانات استفاده کرد تا خودش از خانه قاضی گردو بدزدد!
يک شب خروس خواست برود خانهٔ قاضى گردو بدزدد، در بين راه به يک گرگى رسيد. گرگ پرسيد: 'رفيق کجا…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
افسانه زیبای باغ سیب | داستان شاهزاده ای که معشوقش را از ته چاه نجات داد!
پادشاهى بود که سه پسر بهنامهاى ملک ابراهيم، ملک بهمن و ملک محمد داشت. يک درخت با سه عدد سيب…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت تاجر و داماد فقیر | داستان مردی که می خواست سرنوشت را تغییر دهد!
تاجري، شبهنگام براى استراحت درِ خانهاى را زد. صاحبخانه که مرد فقيرى بود و زنش هم ساعتى پيش بچهاى زائيده…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت خواندنی پهلوان پنبه| داستان مردی که شانسی شانسی پهلوان شد!
پیرزنی بود که از دار دنیا فقط یک پسر داشت. اسم این پسر حسنی بود، پیرزن پسر خود را خیلی…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت شنیدنی مرد گدا در بازار | داستان گدایی که ساکنان یک شهر را اُسکول کرد!
فردى هرروز در بازار گدایی میکرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت ماهی و زن حریص | حکایت زنی که آنقدر حریص بود که هیچ چیز راضیش نمی کرد!
مرد ماهيگيرى بود که زندگيشُ از صيد ماهى گذران مىکرد. خودش بود و زنش، تو يه خرابه هم زندگى مىکردن.…
بیشتر بخوانید »