مولانا
-
تفریح و سرگرمی
حکایت عاشقانه من و تو نداریم، فقط تو | عاشق واقعی از دید مولانا
عاشقی، در خانه ی معشوقش را زد. معشوق هم از آن طرف در پرسید« کیستی؟» عاشق در جواب گفت:« منم».…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت شتردار ساده دل که طمع، او را گرفتار مرد مفت خور کرد!
شخصی بود که عیاش و شکمپرست و خوشگذران بود و همهچیز میخواست و هیچ هنری هم نداشت و تنبل هم…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت شنیدنی حکم ناحق از داستان های مثنوی: داستان مردی که با پس گردنی زدن پول در می آورد!
پیرمرد کمبنیه و لاغراندام که خیلی رنجور بود پیش طبیبی رفت و گفت: «حالم خیلی بد است چارهای کن.».... با…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت آموزنده فیل شناسی در تاریکی، حکایتی معرفتی و جذاب از مثنوی مولانا
چند نفر هندی از هندوستان با یک فیل سفر میکردند و در کشورهایی که مردم فیل ندیده بودند آن را…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان آموزنده کودک حلوا فروش از قصههای مثنوی مولوی!
«شیخ احمد خضری» بود و در شهر خود به خوبی و خیرخواهی معروف شده بود. این شیخ احمد روزی روزگاری…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت مولانا درباره مرد شاعر و کمال الدین حسن وزیر | هر که به نام فریفته شود به نان درماند!
شاعری یک شعر بلند در تبریک عید ساخت و در آن از خوبیهای پادشاه زمان خود خیلی تعریف کرد و…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
کشتیرانی مگس بر ادرار خر | حکایتی در باب سطح فهم و درک هر شخص….!
یک مگس بر پرِكاهی كه آن پرکاه بر ادرار خر، روان شده بود، نشست. مگس با غرور بر ادرار خر…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
دروغگو و دنبه گوسفند | حکایت مردی که با دنبه، سبیل اش را چرب و ادای ادم های پولدار را در می آورد!
روزی روزگاری در شهری مرد فقیر و در عین حال لاف زن زندگی می کرد. او وضعیت اقتصادی چندانی نداشت،…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان زیبا و پندآموز کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب از مثنوی مولانا!
بر کنار جوی آبی دیوار بلندی بود که یک فرد تشنه آنسوی دیوار نشسته بود و به آب دسترسی نداشت…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت عطار قند فروش و مرد گل خوار | داستان پرمعنای مولانا در باب اینکه چه کسی احمق است و چه کسی عاقل است!؟
.... روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای…
بیشتر بخوانید »