حکایت روباه و میمون: داستان روباهی که فال میمون را گرفت!

حکایت روباه و میمون: در روزگاری دور، روباهی زندگی میکرد، همانطور که از طینت روباهها انتظار میرود: مکار، زیرک و زبانی چربونرم. چون بازویی نیرومند نداشت و مانند شیر و پلنگ نمیتوانست با زور شکار کند، همیشه به حیله و زبانبازی متوسل میشد…..
حکایت روباه و میمون
با کلمات شیرین دل حیوانات سادهدل را میربود، نزدیکشان میشد و آنگاه با یک حمله غافلگیرانه، شکارشان میکرد.
روزی از روزها، روباه گرسنه و بیچیز در میان بیابان قدم میزد و در ذهنش نقشه میکشید: «امروز چیزی گیرم نیامده. باید حواسم را خوب جمع کنم. اگر به خرگوشی، مرغی، کبکی برخوردم، نباید ترسانشان کنم؛ باید با نرمی و زبان خوش به آنها نزدیک شوم.»
همینطور که در خیالاتش غرق بود، ناگاه چیزی در میان راه چشمش را گرفت. درست وسط جاده، دستهای علف پاشیده شده بود، چند تکه چوب و نخ هم اینسو و آنسو افتاده بود و درست در میان آنها، یک ماهی تازه، فربه و وسوسهانگیز، مثل تکهای از بهشت بر خاک افتاده بود!
روباه اول گمان کرد گرسنگی چشمانش را فریب داده، اما جلوتر رفت، بو کشید و مطمئن شد: بله، یک ماهی واقعی، با گوشت نرم و بوی خوشش. با این حال، پا پس کشید. با خود اندیشید: «این بیابان که دریا نیست. ماهی هم پرنده نیست که خودش را اینجا رسانده باشد. نه آشپزخانهای هست، نه ماهیفروشیای. پس یا صیادی بیخبر اینجا ماهی انداخته، یا دامیست از جانب شکارچیای پنهاننشسته. نباید بیگدار به آب زد.»
روباه، که پیشتر طعمه شدن رفیقی را در تلهای مشابه دیده بود، با خود عهد بسته بود دیگر بیاحتیاطی نکند. گفت: «بهتر است همینجا رهایش کنم، شاید بعدتر راهی برای فهمیدن ماجرا پیدا کردم، یا غذایی دیگر یافتم.»
همینطور که میرفت، از دور میمونی را دید که آرام در راه قدم میزد. روباه دانست که نمیتواند میمون را بخورد، اما فکری در سرش جرقه زد. با خودش گفت: «اگر میمون را با نیرنگ به سر ماهی بکشانم، میفهمم ماجرا از چه قرار است.»
به سوی میمون دوید، با لحنی مودبانه و صدایی بلند گفت:
«جناب آقای میمونباشی! یک لحظه بایستید، پیامی مهم برایتان دارم!»
میمون که روباه را دید، پرید و از درختی بالا رفت. روباه خود را زیر درخت رساند و با تعظیم شروع کرد:
«ای خوشبختترین روز من! تمام صحرا را در پی شما گشتم، تا سرانجام بخت یارم شد. حیوانات جنگل شورش کردهاند، شیر را از سلطنت انداختهاند و همگی رأی دادهاند که رئیس جدید، باید از طایفهی میمونها باشد. آنهم نه هر میمونی، بلکه شما! همه جمع شدهاند و چشمبهراهاند تا شما را به ریاست جنگل برسانند. مأمور شدهام شما را بیابم و بازگردانم.»
میمون، درحالیکه با شک و تردید به سخنان روباه گوش میداد، گفت:
«رئیس؟ من؟ این چه حرفیست؟ من نه زور شیر را دارم، نه قدرت پلنگ را. کلاه ریاست بر سر میمون زیاد میآید.»
روباه خندید و گفت:
«دوران زورگویی گذشته، حالا زمان عقل و تدبیر است. شما از درخت بالا میروید، زبان آدمیزاد میدانید، مهربانید و عادل. حیوانات دنبال چنین پیشوایی هستند. مردم میخواهند زیر سایهی عدل و انصاف زندگی کنند، نه ترس و وحشت.»
کمکم بذر وسوسه در دل میمون نشست. بالاخره لبخندی زد و گفت:
«نمیدانم، هنوز تردید دارم…»
روباه گفت: «مردم منتظرند! باید فداکاری کرد. اگر شما قدم پیش نگذارید، بیسر و سامان میمانند.»
میمون از درخت پایین آمد و همراه روباه به راه افتاد. روباه مدام از عدالت و خدمت به خلق حرف میزد و چربزبانی میکرد تا میمون را غرق رؤیای ریاست کند. وقتی نزدیک تله رسیدند، روباه دستی بالا برد و گفت:
«بیایید فال بگیریم، ببینیم این تصمیم برکت دارد یا نه. خدایا، اگر ریاست این میمون عزیز به نفع جنگل و خود اوست، نشانهای بفرست!»
در همان لحظه چشمشان به ماهی افتاد.
روباه فریاد زد: «اللهاکبر! نشانهاش رسید! این ماهی نعمت آسمانیست که خدا برای تأیید تو فرستاده!»
میمون خوشحال شد، ولی هنوز با ادب گفت:
«این نعمت را باهم بخوریم، من و تو یکی هستیم!»
روباه سر تکان داد و با فروتنی گفت:
«نه، نه، این ماهی تنها برای تو آمده، وظیفهی من رساندن پیام بود. تو ولیعهد جنگلی، بخور تا نیرو بگیری!»
میمون، بیخبر از نیرنگ، دست دراز کرد تا ماهی را بردارد. اما هنوز انگشتش به ماهی نرسیده بود که ناگاه نخها کشیده شد، چوبها از جا کنده شدند و میمون در دام گرفتار شد.
روباه نگاهی به او انداخت، سری تکان داد و گفت:
«دیدی؟ من ماهی را خوردم چون صبور بودم و احتیاط کردم. تو گرفتار شدی، چون گول ظاهر را خوردی و دام را ندیدی. هر کسی باید خودش مراقب قدمهایش باشد، حتی اگر سودای ریاست در سر دارد.»
و بعد، بیآنکه منتظر شکارچی بماند، بهسوی ماهی دوید، آن را برداشت و با خیالی آسوده شروع کرد به خوردن.
امیدوارم از مطلب امروز استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.