تفریح و سرگرمی

داستان جذاب و شنیدنی از ریشه اصطلاحی “کره را روغن کردی”

اصطلاح کره را روغن کردی: داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در داستان ضرب المثل کره را روغن کرده از سری مطالب سرگرمی تلاش می شود به داستان این ضرب المثل معروف بپردازد. با وب سایت چشمک همراه باشید.

هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان داستان ضرب المثل کره را روغن کرده را برایتان بازگو کنیم.

مطلب مرتبط: توجه به معیار منطقی اعداد مربع ها، عدد گمشده را پیدا کنید!

داستان اول اصطلاح کره را روغن کردی

در روزگاران قدیم در یک خانه ای روستایی، زن و مردی همراه با پسرشان زندگی می کردند. هر روز پدر به مزرعه می رفت و تا عصر مشغول به کار کردن می شد. بعد از مدت ها که پسر بزرگ شده بود، زن به شوهرش گفت:«خدا را شکر که پسرمان بزرگ شده. بهتر است از این به بعد مقداری از کارهای کشاورزی را به او بسپاری تا یواش یواش مرد کار شود و بتواند از عهده مخارج زندگی برآِید.»

مرد گفت: «چقدر تو خوش خیالی زن! پسر ما خیلی سر به هواست. هر کاری به او بدهیم، خراب می کند.»

زن گفت: «در هر صورت باید کار کردن را از جایی شروع کند مرد! هر کاری را که صلاح میدانی، به او بده. خودم هم قسمتی از کارهای دامداری را به او می سپارم.»

احتمالا بپسندید: افراد تیزبین در نگاه اول، موشک را در تصویر جنگلی پیدا می کنند!

تلاش برای بیدار کردن پسر

پسرک تنبل که خودش را ظاهرا به خواب زده بود، حرفهای پدر و مادر را شنید. فردا که همه از خواب بیدار شدند، مادر برای بیدار کردن فرزندش با صدای بلند فریاد میزد و می گفت: «چه معنی می دهد که تا لنگ ظهر می خوابی؟ زود باش بلند شو کاری بکن»

مرد که می دانست که پسرش به هیچ وجه بیدار نمی شود اما طبق صحبت های شب گذشته همسرش، بالای سر پسرش رفت و گفت: «امروز باید زمینمان را شخم بزنیم. بلند شو نانت را بردار و با من به مزرعه بیا تا کمکم کنی و عصر زودتر به خانه برگردیم.»

پسر هیچ واکنشی از خود نشان نداد و بعد از چند لحظه دیگر در رختخواب غلت زد و خر و پف کرد. بنابراین پدر بیچاره مثل همیشه تک و تنها به مزرعه رفت. به محضی که پدر رفت، پسر فوراً از رخت خواب بلند شد. او شبانه نقشه ای کشیده بود. خیلی دلش می خواست به شهر برود و شهر را ببیند.

بیشتر بپسندید: تست شخصیت: آدم جدی و مسئولیت پذیری یا آنکه همه چیز را به شوخی و خنده واگذار می کنی!

پسر نقشه می ریزد

صبحانه اش را خورد و به مادرش گفت: «حیف که نتوانستم زود از خواب برخیزم و با پدر به مزرعه بروم. شنیده ام که مردم شهر به خوردن کره علاقه  زیادی دارند. بهتر است یک کوزه کره بدهید تا به شهر ببرم و بفروشم و پولش را برایتان بیاورم، تا کمی شما و پدر را خوشحال کنم.»

مادرش خوشحال کنان بلافاصله کوزه ای را پر از کره کرد و به پسرش داد. کمی نان و پنیر و سبزی هم در بقچه ای گذاشت و به او گفت: «دلم می خواهد پیش از آن که پدرت از مزرعه به خانه برگردد، تو به شهر رفته و برگشته باشی. می خواهم به پدرت ثابت کنم که چه گل پسری دارم.»

پسر، کوزه کره را به دست گرفت و به شهر رفت. به شهر که رسید و چشمش به دیدنی های شهر افتاد، هوش از سرش پرید و کوزه  کره را فراموش کرد. صبح تا عصر توی خیابان های شهر گردش کرد. حتی یادش رفت نان و پنیرش را بخورد. هوا داشت تاریک می شد که یادش افتاد اصلا چرا به شهر آمده است. با صدای بلند فریاد زد: «کره داریم، کره تازه»

جالب خواهد بود: تست هوش: اگر با توجه به تصویر پاها، زن حامله را شناسایی کنی در باهوشی رو دست هرکول پوآرو زدی!

اصطلاح کره را روغن کردی

کره روغن شد

چند بار که فریاد زد، پیرمردی لنگان لنگان جلو آمد و گفت: «بینم پسر! کره ات را کیلویی چند میفروشی؟ در کوزه ات را باز کن ببینم کره ات چگونه است؟»

پسر در کوزه را باز کرد. حتی به اندازه ی یک قاشق کره هم توی کوزه نبود؛ کره آب شده بود و به روغن تبدیل شده بود.

خریدار لبخندی زد و گفت: «ساده گیر آوردی؟ این که کره نیست؛ روغن است.» پسر گفت: «صبح که از روستا آوردمش کره بود؛ ولی از صبح تا حالا به خاطر گرمای بیش از حد شهر آب شده.»

پیرمرد گفت: «روغن به درد خودت می خورد. بهتر است آن را به خانه ات برگردانی و دیگر دنبال مشتری نگردی»

پسر که فهمیده بود چه دسته گلی به آب داده، نارحت و دست از پا درازتر راه روستا را در پیش گرفت. در روستا، پدرش که از مزرعه برگشت، دید پسرش در خانه نیست. از همسرش سراغ پسر را گرفت. مادرش مجبور شد برای او تعریف کند که پسرشان با چه قصدی به شهر رفته است. او به همسرش لبخندی زد و گفت: «وقتی پسرمان برگشت، می بینی چه کار مهمی کرده!»

برگشت فرزند به خانه

هوا کاملا تاریک شده بود که پسر با کوزه  روغن به خانه برگشت. مادرش با خوشحالی و ذوق زیاد به استقبالش رفت و گفت: «بگو ببینم کوزه  کره را به چه قیمتی فروختی»

پدر که از قیافه ی پسرش فهمیده بود او کاری از پیش نبرده، بلند شد و کوزه را از دست او گرفت. در کوزه را باز کرده و گفت: «بله، پسرمان کار مهمی کرده؛ کره را روغن کرده. کره خریدار داشت؛ اما روغن فقط به درد خودمان می خورد.»

و بعد رو به پسرش کرد و گفت: «پسرم از فردا تو فقط بخواب. چرا که خوابت هزینه اش برای ما کمتر است.»

بیشتر بپسندید:نکته تصویر رو در یک نگاه تشخیص بدی، در تیزبینی دست کمی از شرلوک هلمز نداری!

اصطلاح کره را روغن کردی

داستان دوم اصطلاح کره را روغن کردی

در زمان‌های قدیم، در روستایی مردی حکومت می‌کرد که بسیار آدم ستمکار و پست‌فطرتی بود. همه از وی می‌ترسیدند و هر چه که امر می‌کرد اگر اهالی روستا انجام نمی‌دادند، به شدت مجازات می‌شدند. یک روز این حاکم ظالم به مردم دستور می‌دهد که هرکس موظف است به اندازه‌ی ۲مَن کره به عنوان دست‌بوسی برای حاکم بیاورد. مردم روستا آدم‌های فقیری بودند و هر چه که داشتند از روی ترس به آن ارباب داده بودند.

آن‌ها جلسه‌ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند برای حل این موضوع نزد کدخدا بروند و او را واسطه قرار دهند تا از پادشاه عاجزانه بخواهد که آ‌ن‌ها را از دادن کره عفو بفرمایند. بعد همگی پیش کدخدا رفتند و موضوع را برایش توضیح دادند. كدخدا وقتی سخنان آن‌ها را گوش داد لبخندی زد و گفت: من نزد فرمانروا می‌روم و به همه‌ی شما اطمینان خاطر می‌دهم که مشکلتان را حل کنم.

فردای آن روز کدخدا لباس شیک و مرتبی بر تن کرد و نزد پادشاه رفت. وقتی وارد قصر شد به فرمانروا سلام کرد و گفت: سرورم؛ امیدوارم حالتان خوب باشد. از اینکه مزاحم اوقاتتان شدم عذرخواهی می‌کنم. حقیقت این‌که من به این‌جا آمده‌ام این است که اهالی دهکده وضع مالی خوبی ندارند و به سختی اموراتشان را می‌گذرانند و نمی‌توانند ۲من کره بدهند. از شما عاجزانه می‌خواهم که آن‌ها را از دادن کرده معاف کنید.

از آنجایی که پادشاه می‌دانست که مردمش واقعا راستگو هستند به کدخدا گفت: به خدا سوگند تو برای من خیلی عزیز هستی و تو را واقعا دوست دارم. خواسته‌ات را می‌پذیرم و پیش مردم برو و بگو که فرمانروا گفت به جای کره، ۲من روغن بدهند. كدخدا خیلی خوشحال شد و فکر کرد که توانسته است مشکل مردم را حل کند.

او با لبی خندان و دلی خوشحال نزد مردم بازگشت و به آن‌ها گفت: من با فرمانروا صحبت کردم و توانستم ایشان را راضی کنم که ۲‌من کره ندهید. ایشان هم قبول کردند و گفتند که به جای کره، ۲من روغن بدهید. حالا هی پشت اربابتان بد بگویید. ببینید که چقدر آدم خوب و مهربانی است!

کاربرد ضرب المثل کره را روغن کرده

از آن روزگار به بعد درباره ی کسی که فکر می کند کار مهمی انجام داده اما در حقیقت، ضرر و زیان به بار آورده، می گویند: «کره را روغن کرده.» و به این معنی است که نه تنها اوضاع بهتر نشده بلکه بدتر هم شده است!

امیدوارم از مطلب امروز استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 

برایتان جالب خواهد بود

آزمون قدرت دید: شیری را که به دنبال طعمه است را در تصویر شناسایی کنید!

 داستان زیبای اصطلاح فارسی “دیوانه تر از خودش ندیده بود”

اگر تمرکزت خوب باشه در کمتر از 10 ثانیه تفاوت های دو تصویر اورانگوتان را پیدا می کنی!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ده + پانزده =

دکمه بازگشت به بالا