فیلم منطقه مورد علاقه؛ ترسناکترین فیلم ترسناک سال ۲۰۲۳
فیلم منطقه مورد علاقه اولین فیلم ساخته شده توسط “جاناتان گلیزر” در ده سال اخیر ظاهرا براساس داستان یک رمان ساخته شده است رمانی نوشته شده توسط “مارتین آمیس” به همین نام در سال ۲۰۱۴ میلادی. گلیزر در فیلم نبوغ فرمی و موضوعی را با اقتباس از مفهوم “ابتذال شر” مطرح شده توسط “هانا آرنت” ساخته است مبتنی بر این ایده مطرح شده از سوی آرنت که شر خود را نه به صورت شیطانی با شاخ و دم بلکه در ظاهر مردانی به ظاهر متوسط و میان مایه با ظاهر معمولی مانند “آدولف آیشمن” معمار “راه حل نهایی” (اصطلاحی برای نابودی یهودیان توسط نازی ها) نشان میدهد که مرتکب جنایات ناگفتنی شده بود.
به گزارش فرارو به نقل از وُکس، آرنت اشاره کرده بود که آیشمن در جلسه دادگاه نشان داد که از فکر کردن به اقداماتش خودداری ورزیده است. او مرد واقعا مطیع “شرکت” بود شرکتی تحت رهبری رایش سوم به اصطلاح شرکتی که با ابداع از کدهای زبانی و گفتاری پیروی از قوانین را اجتناب ناپذیر میساخت. واژگان بوروکراتیک خاص رژیم نازی تا حدی افراطی پیش رفت که کشتار انسانها را تبدیل به “اعزام” (به اردوگاهها) کرده بود و از مهاجرت اجباری تحت عنوان “اسکان مجدد” یاد میکرد.
شاید بپسندید: تبدیل شخصیت های کارتونی به انسان واقعی + نتایج فوق العاده جالب و زیبا است!
این نوع “تنظیم گفتار” در سراسر فیلم “منطقه مورد علاقه” دیده میشود تا حدی به این دلیل که شخصیتهای آن درباره قتل یا نسل کشی صحبت نمیکنند و عمدتا بدان خاطر که گلیزر فاصله درونی شخصیتها را از طریق تصاویر فیلم تکرار میکند و صداها در نهایت ناراحت کننده هستند.
مراسم عروسی مجری معروف تلویزیون در امامزاده صالح جنجالی شد + عکس
درباره فیلم منطقه مورد علاقه
تصاویر فیلم شوکه کننده هستند و میتوانند برای مخاطب تهوع آور باشند. اینجا باغ جلویی آفتاب گیر مملو از گل و منظم است روبروی خانهای مرتب که خانوادهای بزرگ و شاد در آن زندگی میکنند. اما صبر کنید. درست آن سوی حیاط یک حصار سیمانی خاکستری بلند با سیم خاردار در بالا و دودکشهایی در دوردست قابل مشاهده است.
در طرف دیگر دیوار باغ آشوویتس است. این خانه توسط فرمانده اردوگاه بدنام و مسئول کشتار “رودولف هس” (با بازی کریستین فریدل)، همسرش هدویگ (با بازی زاندرا هولر)، فرزندان بزرگشان و چند خدمتکار که دست کم یکی از آنان یهودی به نظر میرسد اشغال شده است.
منطقه مورد علاقه خانواده هس را در پیش زمینه نگه میدارد. ما آنان را در یک پیک نیک میبینیم، شامهای خانوادگی را برپا میکنند، در باغ بازی میکنند، از گلخانه و استخرشان لذت میبرند. هدویگ یک مادر پرورش دهنده فرزندان و خانه داری مهمان نواز است. در حالی که آنان زندگی خود را در خانه شادشان میگذرانند ما با وحشت تماشا میکنیم. این قاطعانه فیلمی نیست که در آن یک “نازی خوب” ریشه کن شود.
در عوض، این فیلم نشان میدهد که چگونه کل سیستم نازی طراحی شده است تا اطمینان حاصل شود که هیچ کس نمیتواند خوب باشد. ما در حال شنیدن صحبتهای هس در مورد زندگی در پیش زمینه هستیم. اما صدای محیطی در منطقه ممنوعه وجود دارد شبیه به زمزمه یک دستگاه نویز سفید، صدای کورهها در دوردست، همراه با شلیک گلوله و زوزههای گاه به گاه. برای شنیدن آن چه در خانه میگذرد باید کمی صداها را تنظیم کنیم.
هس و همکاران اش عمیقا توسط رژیمی شکل گرفته اند که در آن حرفه خود را ساخته اند که در آن ایدئولوژی نازی در زبان و سیستمهای آن رمزگذاری شده است. (آنان با هیبت و اطاعت از هیملر و هیتلر و البته از آیشمن صحبت میکنند) هس به عنوان مجری سیستمهای کارآمد نامی برای خود دست و پا کرده است: “قدرت خاص او تبدیل نظریه به عمل است”. این غیرقابل توجیه و اشتباهی مرگبار است که بگوییم منطقه مورد علاقه درباره افرادی است که در جهل سعادتمندانه نسبت به آن چه درست بالای دیوار باغ میگذرد زندگی میکنند.
آنان دقیقا میدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آنان اساسا از هم جدا شده اند. هس در مورد گاز گرفتگی هزاران یهودی صحبت میکند که گویی مشکل جالبی است که باید حل شود، اما این وظیفه اوست. جالبتر این است که خانواده او موضوع را میدانند. هدویگ با افتخار به مادرش میگوید به او لقب “ملکه آشوویتس” را دادهاند و پالتوی خزی را تحسین میکند که در محمولهای از یک زندانی به دست آمده و رژ لبی را که در جیب پالتو پیدا کرده است را امتحان میکند.
او به دختر یهودی که در خانه کار میکند هشدار میدهد که میتواند “از شوهرش بخواهد خاکسترش را در مزارع پخش کند”. او با مادرش صحبت میکند و میپرسد آیا یکی از همسایههای سابق شان زنی یهودی که مادرش برایش کار نظافت را انجام میداد هنوز “آنجا” است یا خیر. رنگی از انتقام وجود دارد این احساس که اگر انتقامی هم در کار باشد احتمالا آن زن یهودی سزاوار آن است، زیرا احتمالا از دید زن آلمانی یهودیان نقشههای بیهوده بلشویکی را طراحی کرده بودند.
شاید گویاترین صحنه زمانی است که دو پسر جوان در حیاط خلوت مشغول بازی هستند. پسر بزرگتر پسر کوچکتر را در گلخانه حبس میکند و سپس صدای انتشار گاز را در میآورد. تنها عضوی از خانواده که به نظر میرسد قادر به چشم پوشی از وحشت اتفاقات نیست کودک خانواده است که هر وقت کورهها روشن میشود جیغ میزند.
صحنههای خوشبختی خانوادگی در یک باغ زیبا یا یک خانه به راحتی اتفاق میافتند، اما با شدتی فیلمبرداری میشوند که صحنه را نادرست میکند. این دنیایی است که مسطح شده است آرزوی یک رویای فاشیستی از زندگی درست در عین حال همه سطوح و بدون اعماق. برای داشتن چنین زندگیای نیاز به توخالی شدن و توانایی نادیده گرفتن مداوم حواس ضروری است. آنان حتی نشان نمیدهند که میتوانند بوی کورهها را تشخیص دهند. زشتی روشن و مداوم گهگاه جای خود را به چیزی تکان دهنده میدهد (چند قسمت سیاه و سفید که به نور نگاتیو تبدیل میشوند یا عکس گلی که به رنگ قرمز خونی محو میشود)، بهتر است به ما یادآوری کند که هیچ کدام از اینها زیبا نیست و ما باید ترسیده باشیم.
آرنت با معرفی کتاب خود به نام “حیات ذهن” با نوشتن درباره مشاهداتش از آیشمن میتوانست درباره “هس” و افرادی مانند او بنویسد. او تحت تاثیر سطحی بودن آشکار آیشمن قرار گرفت که “ردیابی شر غیرقابل انکار اعمال او را در هر سطح عمیق تری برای یافتن ریشهها یا انگیزهها غیرممکن میساخت”. در واقع، او نوشت علیرغم آن که اعمال آیشمن هیولاوار بود او دیده بود که وی ظاهری “کاملا معمولی، عادی، و نه شیطانی و نه هیولاوار” داشت.
آنچه هیولاوار است زبان انتزاعی اصراری است که هس و دیگر نازیها برای دوری از فکر کردن از آن استفاده میکردند. هس به خاطر پیشرفت هایش در (تمرین (KL مخفف Konzentrationslager یا اردوگاه کار اجباری) ستایش شده بود. ما او را عمیقا در گفتگو در مورد اتاقهای سوختگی دایرهای که میتوانند به طور موثرتری از بین ببرند تماشا میکنیم. او میگوید: “بسوزانید، خنک کنید، بارگیری کنید، بارگیری مجدد کنید، به طور مداوم! ” اتاقهای مملو از فرماندهان نازی را تماشا میکنیم که خبر آغاز “اخراج دسته جمعی” یهودیان مجارستانی را تحسین میکنند که ۲۵ درصد آنان “برای نیروی کار حفظ شده اند”. هیچ کس دقیقا منظور آنان را نمیگوید.
آرنت اشاره کرده بود که تنظیم گفتار نازیها درجهای از جدایی را بین کاربران و واقعیت معرفی کرد و وحشت ایدههای هیتلر را همان طور که او بیان کرد “به نوعی دلپذیر” ساخته بود. راهی دیگر برای بیان این موضوع آن است که انسانها قادر به ارتکاب ظلم و اقدامات هیولاوار نیز هستند، اما ما مخلوقات شفقت و همدلی نیز هستیم. برای این که دیگران را مادون انسان، شایسته تعصب یا بردگی یا شکنجه یا نابودی ببینیم باید از طریق ژیمناستیک ذهنی مربی شویم. در آن صورت ما به کلماتی نیاز داریم که ما را از واقعیت جدا کند، بین ما و آنان، بین عمل و فکر لایهای از فاصله بیندازد. بین انسانیت ما و آن چه که ما قادر به انجام آن هستیم.
تماشای منطقه مورد علاقه باید باعث احساس وحشت در ما شود و سپس به کاری که آرنت همواره درباره آن نوشته بود فکر کنیم. آرنت در مقدمه کتاب “حیات ذهن” استدلال کرد که پادزهر ظلم بی فکر نظامهای استبدادی اطراف ما ممکن است این تفکر باشد: “ممکن است مشکل خیر و شر توانایی ما در تشخیص درست از باطل با توانایی ما مرتبط باشد: فکر کردن”. او میپرسد شاید فکر کردن باعث شود مردان از ارتکاب اقدامات بد خودداری ورزند.
کاری که “گلیزر” از طریق منطقه مورد علاقه انجام میدهد آن است که تماشاگر را فقط طعم آن شوک را بچشد و سپس ما را مجبور به تفکر کند. او هرگز بی رحمیها را آشکارا نشان نمیدهد نه برای این که کنجکاوی ما را تحریک کند بلکه بدان خاطر که نمیخواهیم آنها را ببینیم. به تصویر کشیدن آن در نوع خود یک جنایت است. در عوض، او یک لایه بصری و شنیداری از انتزاع را اضافه میکند تا به ما اجازه دهد خودمان را آزمایش کنیم تا ببینیم آیا احتمالا از آن دسته افرادی هستیم که حاضریم اکنون خود را جای آنان قرار دهیم.
فرارو
برایتان جالب خواهد بود
احتمالاً بپسندید: ترلان پروانه با استوری عجیبی به شکست عشقی اش اعتراف کرد + عشق جذاب خانم بازیگر!