داستان سگ وفادار: سگی که شبها برمیگشت تا نگهبانم باشد!

داستان سگ وفادار: سالها پيش مدتي را در جايي بيابان گونه بسربردم. عزيزي چهار ديواري خود را در آن بيابان در اختيار من قرار داد؛ يك محوطه بزرگ با يك سرپناه و يك سگ….
داستان سگ وفادار
سگ پير و قوي هيكلي كه براي بودن در آن محيط خلوت و ناامن دوست مناسبي به نظر مي رسيد. ما مدتي با هم بودیم و من بخشي از غذاي خود را با او سهيم مي شدم و او مرا از دزدان شب محافظت مي كرد.
تا روزي كه آن سگ بيمار شد. به دليل نامعلومي بدن او زخم بزرگي برداشت و هر روز عود كرد تا كرم برداشت.
دامپزشك، درمان او را بي اثر دانست و گفت كه نگه داري او بسيار خطرناك است و بايد كشته شود.
صاحب سگ نتوانست اين كار را بكند. از من خواست كه او را از ملك بيرون كنم تا خود در بيابان بميرد. من او را بيرون كردم. ابتدا مقاومت مي كرد ولي وقتي ديد مصر هستم رفت و هيچ نشاني از خود باقي نگذاشت.
هرگز او را نديدم. تا اينكه روزي برگشت. از سوراخي مخفي وارد شده بود که راه اختصاصي او بود. بدون آن زخم وحشتناك.
او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمي هيچ اثري از آن زخم باقي نمانده بود.
نمي دانم چكار كرده بود و يا غذا از كجا تهيه كرده بود. اما فهميده بود كه چرا بايد آنجا را ترك مي كرده و اكنون كه ديگر بيمار و خطرناك نبود بازگشته بود.
در آن نزديكي چهارديواري ديگري بود كه نگهباني داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات كردم و او چيزي به من گفت كه تا عمق وجودم را لرزاند.
او گفت كه سگ در آن اوقاتي كه بيرون شده بود هر شب مي آمده پشت در و تا صبح نگهباني مي داده و صبح پيش از اينكه كسي متوجه حضورش بشود از آنجا مي رفته. هرشب…!
من نتوانستم از سكوت آن بيابان چيزي بياموزم اما عشق و قدرشناسي آن سگ و بيكرانگي قلبش مرا در خود خرد كرد و فروريخت. او هميشه از اساتيد من خواهد بود.
امیدوارم از مطلب امروز استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
برایتان جالب خواهد بود
اگه فکر می کنی نابغه ریاضیاتی، این معمای ریاضی را در 9 ثانیه رمزگشایی کن!
کدامیک از این سه نفر واقعاً دکتر نیست؟
داستانی آموزنده درباره اینکه چرا وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
نوع نوشیدنی گرم مورد علاقه تان (از خانواده قهوه)، شخصیت شما را افشا می کند؟
فریاد خاموش یک دوست: میدانستم که میآیی…
اگه فکر می کنی آخر نابغه هایی، بگو که کدوم عدد با بقیه فرق داره؟
درس های ماندگار از دوستی و وفاداری؛ الهام از یک نبرد تاریخی!
با دلیل بگ. که کدوم زن صاحب اصلی کیف قرمز است؟
داستان پیرمردی در انتظار پسر: داستانی از عشق، فداکاری و انسانیت!