داستان های کهن
-
تفریح و سرگرمی
حکایت بوعلی سینا و استاد:ماجراهای شگفتانگیز بوعلی و استاد جادوگر
پيرزنى بود که پسر داشت. مادرش خواست او را پهلوى استادى بگذارد تا چيزى ياد بگيرد؛ به او گفت: يک…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
داستان کشاورز و خرس: افسانهای از فریب، زیرکی و پیروزی!
پيرمردى بود که قطعه زمينى داشت. اين پيرمد نان سالانهٔ خود و هفت دختر خود را از کشت زمين بهدست…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
راز تسبيح گمشده؛ نبرد هوش ميان پادشاه و وزير+بخش دوم نجات از دیو وحشتناک
به اطراف نگاه کردم، ديدم سنگهاى قيمتى فراوانى در آنجا وجود دارد. ناچار مقدار زيادى از آنها را پائين ريختم…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
راز تسبيح گمشده؛ نبرد هوش ميان پادشاه و وزير+بخش اول
روزى پادشاهى با وزيرش از راهى مىگذشتند. پادشاه سوار بر اسب و وزير پياده بود. در راه يک تسبيح گرانبها…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
از خواب چوپان تا تخت پادشاهی: قصهای جالب از بخت، فریب و افسانه
چوپانى خسته از کار روزانه سر ظهر خوابش برد. ساعتى خوابيد و بعد بلند شد و به رفقايش گفت: خواب…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت تنبل و کور از سری داستان های قدیمی ایران زمین!
پسرکى بود خيلى تنبل. مادرش از دست او به جان آمده بود. روزى به راهنمائى يک نفر، مادر پسرک سه…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت چوپان کچل و دختر کدخدا از داستان های قدیمی ایران زمین!
چوپان کچلى بود که هر روز گاو و گوسفندهاى اهالى ده را به صحرا مىبرد و مىچراند و با پولى…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت جوان خیاط و آفتاب و مهتاب: چگونه جوان خیاط توانست داماد دو پادشاه شود!
بچه خياطى بود. روزى موقع کار خوابش برد. پدر او، او را صدا زد و بيدار کرد. پسر بلند شد…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت دو عروس: برهای که زندگی یک مرد را عوض کرد!
پيرزنى بود پسرى داشت به نام ابراهيم. پيرزن از راه نخريسى برٌهٔ مادهاى خريد و به ابراهيم داد. ابراهيم هر…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت تاجر و غلام سیاه: پادشاه شدن غلام سیاهی که روزگار مردم را سیاه کرد!
تاجرى بود غلام سياهى داشت. در يکى از سفرهاى خود به بندرى رسيدند و متوجه شدند که وضع شهر غير…
بیشتر بخوانید »