داستان های پندآموز
-
تفریح و سرگرمی
حکایت راز پادشاه:داستانی زیبا درباره آخر و عاقبت آدم دو بهم زن و فریبکار !
پادشاه گفت: «من احساس میکنم برادرم میخواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند. از تو میخواهم شبانه روز…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت پادشاه و وزیر دانا: داستانی از “مرزبان نامه” در باب حکمت خداوند که اکثرا از آن بی خبریم!
یکی از پادشاهان در زمان پوست کندن سیب یا چاقوی تیز، انگشت خود را قطع کرد. وقتی نالان و پردرد…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت جالب و شنیدنی مرد فقیر و مرد بقال!
حکایت داستانی است که در آنها مردم گفتار و کردار روزانه خویش را در شخصیتهای داستان میبینند، با آنها همذاتپنداری…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت شنیدنی پادشاهی که وزرایش را با چیدن میوه های باغ امتحان کرد!
پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند. او از هر وزیر خواست تا…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت خارکن پیری که با چرب زبانی سلطان محمود را سرکیسه کرد!
سلطان محمود نیز سوار بر اسب از میان پست و بلند صحرا به جستجوی شکار رفت و به دنبال گورخری…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت بهلول و مهمان نادان: وقتی هوش بهلول به داد مهمان بی عقل رسید و او را از مرگ نجات داد!
قاضی میخواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضی عذر بخواه! من…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت دست زدن به دم گاوی که شرط ازدواج بود: شرط ازدواج دختر کشاورز برای معشوقه اش!
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: برو در آن قطعه زمین بایست. من…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت عارفی که چلوکبابی داشت: مرشد چلویی و لقمههای کباب برای شاگردان بازار !
مرشد چلویی متولد سال ۱۲۶۷ شمسی بود و نامش «میرزا احمد عابد نهاوندی» بود و چون با مردم به زبان…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت برده نگون بخت و حماقت بی پایانش: حماقت بشر انتها ندارد!
سینوهه شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر…
بیشتر بخوانید » -
تفریح و سرگرمی
حکایت بازرگان طماع و هیزم شکن فقیر | هیزم شکن فقیری که در شرط بندی با خدا همه چیز بدست آورد!
هیزمشکنی چون سایر هیزمشکنها و سایر آدمها همسری داشت. ولی خداوند نه بچهاش میداد و نه اینکه قوم و خویشی…
بیشتر بخوانید »